پنج داستان جذاب درباره باهچرا، خدای ترنسجندرها و مردانگی

Julie Alexander 12-10-2023
Julie Alexander

باهوچاراجی ماتا یکی از بسیاری از "آواتارها" الهه شاکتی است که در گجرات پرستش می شود. او سوار بر خروس به تصویر کشیده شده است و یکی از شاکتی پیت های مهم در گجرات است.

همچنین ببینید: 35 روش زیبا برای گفتن اینکه دوستت دارم از طریق متن

الهه باهوچارجی به عنوان خدای اولیه جامعه تراجنسیتی هند در نظر گرفته می شود. افسانه ها حکایت از آن دارد که باوچارجی دختر باپال دتا از جامعه چاران بود. او و خواهرش در یک کاروان در حال سفر بودند که غارتگری به نام باپیا به آنها حمله کرد. باهچرا و خواهرش با بریدن سینه هایشان خودکشی کردند. باپیه نفرین شد و ناتوان شد. این نفرین تنها زمانی برداشته شد که او باهوچارا ماتا را با لباس پوشیدن و رفتاری مانند یک زن پرستش کرد. اسطوره‌های آرجونا و سیکندی از مهابهارات از میان آنها برجسته است.

نفرین کامل

پس از 12 سال تبعید، پانداواها و همسرشان دروپادی مجبور شدند یک سال دیگر را در تبعید بگذرانند. اما ناشناس بدون شناسایی. در این زمان، یک نفرین طولانی مدت در انتظار آرجونا کمک کرد. آرجونا به دلیل امتناع از پیشرفت های عاشقانه اورواشی مورد نفرین قرار گرفت.

او او را نفرین کرده بود که به یک "کلیبا" تبدیل شود، یکی از جنس سوم. برای سیزدهمین سال، این بهترین لباس مبدل برای آرجونا بود.

قبل از اینکه پانداوها به سمت پادشاهی ویراتا حرکت کنند، آرجونا قرار است باهوچارجی را ملاقات کرده باشد. اینجاست که اسلحه خود را در درختی خار پنهان کرده استدرخت سامی را در روستای نزدیک ددانا نامید و به آنچه به عنوان "بریهانالا" شناخته می‌شود، یک رقصنده و نوازنده حرفه‌ای که توسط "گاندارواها" یا موجودات آسمانی آموزش دیده بود، شناخته شد. او قبل از اینکه به سمت پادشاهی ویراتا برود، خود را به «کلیبا» در باوچارجی تبدیل می کند. در هر روز داسارا، این درخت پرستش می شود، و این آیین به عنوان " Sami-pujan " شناخته می شود.

مطالعه مرتبط: 7 درس فراموش شده در مورد عشق از بزرگترین حماسه هندو Mahabharata

قوت به سیکندی

داستان سیکندی معروف است. سیکندی پسر پادشاه دروپاد بود و در تولد قبلی شاهزاده امبا بود.

سیکندی مردی به معنای داشتن مردانگی نبود. بنابراین سیکندی با ناامیدی در حال حرکت است تا به مردانگی دست یابد تا در کوروکشترا شرکت کند، زیرا باید عجب کشتن بهیشما را برآورده می کرد. افسرده به باهچرجی آمد. در این منطقه یک یاکشا به نام منگل زندگی می کرد. وقتی یکشا سیکندی را دید که بدبخت و گریان و رقت بار بود از او پرسید چه شده است. سیکندی داستان خود را به او گفت و اینکه چگونه می‌خواست مرد شود و انتقام توهینی که در تولد قبلی به او وارد شده بود را بگیرد.

یکشا با شنیدن همه اینها به سیکندی رحم کرد و تصمیم گرفت تا با سیکندی مبادله جنسیت کند تا اینکه به خواسته‌اش رسید. عینی.

گفته می شود از آن روز به بعد این مکان به عنوان مکانی که مردانگی از دست رفته را می توان در آن به دست آورد اهمیت خود را پیدا کرد.

رازپسر

راجا واجسینگ اهل روستای کلری بود و بر 108 روستای چووالا حکومت می کرد. او با شاهزاده خانم واغلی از روستای واسای ویجاپور تالوکا ازدواج کرد. شاه همسران دیگری نیز داشت، اما متأسفانه صاحب فرزندی نشد. زمانی که این شاهزاده خانم باردار شد و در نیمه های شب فرزندی به دنیا آمد، یک کودک دختر بود. ملکه تصمیم گرفت این راز مخفی نگه دارد و از طریق خدمتکارش به پادشاه اطلاع داد که پسری به دنیا آورده است.

ملکه همیشه به کودکی که تجپال نام داشت لباس های مردانه می پوشاند و همه خانم ها را با خیال راحت به اطراف می برد. و این راز را تا زمانی که کودک به سن ازدواج رسید حفظ کرد. به زودی تجپال با شاهزاده خانم چاوادا از پادشاهی پاتان ازدواج کرد.

بعد از ازدواج، شاهزاده خانم خیلی طول نکشید که فهمید تجپال مرد نیست. شاهزاده خانم بسیار ناراضی بود و به خانه مادرش بازگشت. پس از پرس و جو، او حقیقت را به مادرش گفت و این خبر به گوش شاه رسید.

پادشاه تصمیم گرفت خودش حقیقت را دریابد و دعوت نامه ای به تجپال فرستاد تا برای تفریح ​​و غذا به آنها سر بزند.

بر اساس این دعوت، 400 نفر که همگی زیورآلات و زیورآلات پوشیده بودند همراه با تجپال به پاتان آمدند.

زمانی که غذا در حال چیدن بود، پادشاه پاتان به تجپال پیشنهاد داد که قبل از صرف غذا غسل کند و از آنجایی که در داماد، با مالش برگزیدگانش برای او حمام سلطنتی ترتیب می داد.

تژپل بود.از فکر حمام کردن در حضور مردان نگران بود و زمانی که او را به زور برای حمام می بردند، شمشیر خود را برداشت و روی مادیان قرمز فرار کرد. یا زن؟ پاسخ را در اساطیر بیابید

تحول

تژپال فرار کرد و سوار بر مادیان خود به جنگلی انبوه در حومه پاتان رفت. تجپل ناشناس، عوضی از پادشاهی به دنبال او آمده بود و چون به وسط جنگل (معروف به برووان) رسیدند، عصر بود. تجپال خسته و تشنه در کنار دریاچه ای (در محل امروزی منصاروار) توقف کرد. عوضی که تعقیبشان می کرد برای رفع تشنگی به داخل دریاچه پرید و وقتی عوضی بیرون آمد تبدیل به سگ شد

تژپل با تعجب مادیان خود را به داخل آب فرستاد و به زودی مانند اسب بیرون آمد. . سپس لباس هایش را درآورد و به داخل دریاچه پرید. وقتی بیرون آمد تمام نشانه های زن بودنش از بین رفته بود و سبیل گرفته بود! تجپال اکنون واقعاً یک مرد بود!

همچنین ببینید: 15 روش خلاقانه و در عین حال تحریک آمیز برای زنان برای شروع رابطه جنسی

تژپال شب را در آنجا گذراند و صبح روز بعد پس از اینکه علامتی روی درختی (در حال حاضر درخت معروف وراخدی در محوطه معبد) گذاشته بود، محل را ترک کرد.

بعداً تژپل به همراه همسر و همسرش به درخت وراخدی رفت و معبدی ساخت و بتی را به افتخار باوچرجی نصب کرد. این درخت وراخدی امروزه مکان اصلی احترام است.

ناگفته نماند که این افسانه اعتبار بیشتری بهمعاشرت باهوچرجی با کسانی که مردانگی ندارند. بنابراین او را در سرودهای محلی و بهاجان « پوروشاتان دناری » می‌دهند که مردانگی می‌دهد. باهوچارا با شاهزاده ای ازدواج کرد که هرگز با او وقت نگذراند. در عوض هر شب با اسب سفیدش به جنگل می رفت. یک شب باهوچارا تصمیم گرفت به دنبال شوهرش برود و بفهمد چرا او هرگز نزد او نیامد. برای همگام شدن با سرعت سواری او، خروسی برداشت و به دنبال شوهرش وارد جنگل شد. در آنجا متوجه شد که شوهرش لباس زنانه می‌پوشد و تمام شب را در جنگل گذرانده و مانند یک زن رفتار می‌کند.

باهوچارا با او روبرو شد. اگر به زنان علاقه ای نداشت پس چرا با او ازدواج کرد؟ شاهزاده از او طلب بخشش کرد و گفت که والدینش او را مجبور به ازدواج کرده اند تا بتواند بچه دار شود. باهوچارا اعلام کرد که اگر او و امثال او او را به عنوان یک الهه با لباس زنانه پرستش کنند، او را خواهد بخشید. از آن روز به بعد، همه این افراد باهوچارجی را می پرستیدند تا در زندگی بعدی خود از این ناهنجاری بیولوژیکی نجات پیدا کنند.

یک افسانه مهم دیگر مربوط به پادشاهی است که در حضور باهوچارا ماتا دعا کرد تا به او پسری برکت دهد. باهوچارا اطاعت کرد، اما شاهزاده جتو، که برای پادشاه به دنیا آمد، ناتوان بود. یک شب باهوچارا در خواب به جتو ظاهر شد و به او دستور داداندام تناسلی او را ببندد، لباس زنانه بپوشد و خدمتکار او شود. باوچارا ماتا مردان ناتوان را شناسایی کرد و به آنها دستور داد که همین کار را انجام دهند. اگر آنها امتناع می کردند، آنها را مجازات می کرد و ترتیب می داد که در هفت تولد بعدی آنها ناتوان به دنیا بیایند.

اهمیت خدا برای جامعه به حدی است که حتی خواجه های مسلمان نیز به او احترام می گذارند و در جشن ها و مراسم خاصی که برگزار می شود شرکت می کنند. در باهوچرجی.

مطالعه مرتبط: خدای من! برداشتی از جنسیت در اسطوره‌شناسی توسط Devdutt Pattanaik

ارائه دهنده مردانگی

یک خروس به عنوان پرنده‌ای بدجنس و فوق‌العاده سازنده دیده می‌شود. در قدیم، صرف نظر از سن، مولد بودن مردانه بود، و خروس فضای منحصر به فردی در میان پرندگان/حیوانات دارد. باهوچرجی نیز الهه ای است که مردانگی را به محرومان می دهد. در این زمینه، اهمیت خروس به عنوان حامل الهه اصلاً تعجب آور نیست.

تصویر الهه سوار بر خروس را می توان به انقیاد قدرت مرد - قدرت پرخاشگری نیز تعبیر کرد. ، در دستان یک زن. می توان آن را تلاشی برای تثبیت مفهوم برتری زن تعبیر کرد. فرقه شاکتی همیشه به عنوان قدرت و برتری زنانه تلقی شده است. آیا این می تواند فانتزی از هنرمندان اولیه ای باشد که برای اولین بار تصویر الهه را تجسم می کردند؟ آیا این می تواند تحت سلطه باشدلحظه غرور زن؟ انتقام او از اربابش، مرد؟

مطالعه مرتبط: اهداکنندگان اسپرم در اساطیر هندی: دو داستان از نیوگ که باید بدانید

Julie Alexander

ملیسا جونز یک متخصص روابط و درمانگر دارای مجوز با بیش از 10 سال تجربه است که به زوج ها و افراد کمک می کند تا رازهای روابط شادتر و سالم تر را رمزگشایی کنند. او دارای مدرک کارشناسی ارشد در ازدواج و خانواده درمانی است و در محیط های مختلفی از جمله کلینیک های بهداشت روان اجتماعی و مطب خصوصی کار کرده است. ملیسا مشتاق کمک به افراد برای ایجاد ارتباطات قوی تر با شرکای خود و دستیابی به شادی طولانی مدت در روابط خود است. او در اوقات فراغت خود از مطالعه، تمرین یوگا و گذراندن وقت با عزیزان خود لذت می برد. ملیسا امیدوار است از طریق وبلاگ خود، رمزگشایی شادتر، رابطه سالم تر، دانش و تجربه خود را با خوانندگان در سراسر جهان به اشتراک بگذارد و به آنها کمک کند عشق و ارتباط مورد نظر خود را پیدا کنند.