فهرست مطالب
وقتی کسی در مورد داستان کریشنا صحبت میکند، نمیتواند از بزرگترین داستان عشق تمام دورانها، داستان رادا و کریشنا، صحبت نکند. ركمینی همسر ارشد او بود و با فضیلت، زیبا و وظیفه شناس بود. اما آیا کریشنا روکمینی را دوست داشت؟ اینکه آیا او او را دوست داشت یا نه، ما بعداً به آن خواهیم رسید، اما راکمینی و رادا هر دو عاشق کریشنا بودند.
معشوق بزرگتر چه کسی بود؟
روزی روزگاری، زمانی که کریشنا با همسرش روکمینی بود، نارادا مونی وارد خانه آنها شد و با خط امضای خود به آنها سلام کرد: "نارایان نارایان". درخشش چشمان او به کریشنا اشاره کرد که نارادا دست به یک شیطنت زده است. کریشنا لبخند زد. پس از حسن نیت های اولیه، کریشنا دلیل آمدنش را از نارادا پرسید.
نارادا طفره می رفت و با صدای بلند فکر می کرد که آیا یک جانباز نیاز به دلیلی برای ملاقات با معبود خود دارد یا خیر. کریشنا کسی نبود که درگیر چنین صحبت هایی شود و او به خوبی می دانست که نارادا هرگز مستقیماً به این موضوع نمی رسد. او تصمیم گرفت موضوع را بیشتر دنبال نکند و به نارادا اجازه دهد راهش را بگیرد. او وضعیت را همانطور که در حال تکامل بود ارزیابی می کرد.
روکمینی به نارادا میوه و شیر پیشنهاد داد، اما نارادا نپذیرفت زیرا گفت که او خیلی سیر است و نمی تواند حتی کوچکترین تکه انگور را داشته باشد. در آن زمان راکمینی سریع از او پرسید که قبل از ورود به خانه آنها کجا بوده است.
در داستان کریشنا، رادا همیشه آنجاست
بدون نگاه کردن بهکریشنا، نارادا گفت که او به ورینداوان بوده است. او گفت که گوپی ها، به خصوص رادا، او را مجبور کرده اند آنقدر غذا بخورد که اگر یک لقمه بیشتر داشته باشد، درونش می ترکد. ذکر رادا روکمینی را مضطرب کرد و چهره اش نشان دهنده ناراحتی او بود. این فقط عکس العملی بود که نارادا منتظرش بود.
کریشنا می دانست که چه چیزی در راه است. او از نارادا خواست تا به آنها بگوید چه اتفاقی در آنجا افتاده است. نارادا گفت: «خب، تمام چیزی که گفتم این بود که به ماتورا رفته بودم و کریشنا را ملاقات کردم. به محض اینکه گفتم آنها همه کار خود را رها کردند و شروع به پرسیدن در مورد شما کردند. همه به جز رادهانی، او در گوشه ای ایستاد و بی صدا صدای آنها را شنید. او هیچ سوالی نداشت، که تعجب آور بود.»
روکمینی نیز متعجب به نظر می رسید، اما یک کلمه هم حرف نزد. نارادا برای ادامه دادن نیازی به اصرار نداشت، «نمیتوانستم از او بپرسم چرا سوالی نداشت. او فقط لبخند زد و گفت: از کسی که همیشه با شماست چه می پرسد؟ نارادا مکثی کرد و به روکمینی نگاه کرد.
"اما من او را بیشتر دوست دارم!"
چهره روکمینی تغییر رنگ داده بود. او عصبانی به نظر می رسید. کریشنا تصمیم گرفت ساکت بماند. در کمال تعجب، نارادا نیز تصمیم گرفت از سکوت اتاق لذت ببرد. بعد از چند دقیقه آروغ زد. صدای آروغ او برای از بین بردن آرامش راکمینی کافی بود. ناراحت، از او پرسید که آیا دلیل دیدارش این بود که او را طعنه بزند و به او بگوید که رادا غیبت کریشنا را که او را ترک کرده بود احساس نمی کند.خیلی وقت پیش. و او در ادامه به نارادا گفت که او همسر کریشنا و هدیه او بود. رادا گذشته او بود و همه چیز باید در آنجا باشد. نیازی به بحث بیشتر در این مورد نبود. آیا کریشنا روکمینی را دوست داشت؟ آره. روکمینی هیچ شکی نداشت.
همچنین ببینید: مرد در مقابل زن پس از جدایی - 8 تفاوت حیاتیدر این زمان نارادا شروع به لذت بردن از خود کرده بود. «گذشته، چه گذشته؟ این حسی نیست که وقتی به ورینداوان رفتم. رادا در مورد ارباب به زمان گذشته صحبت نمی کند. او در هر لحظه او وجود دارد. تعجب آور نیست؟ من واقعاً تعجب میکنم که چگونه؟»
روکمینی عصبانیتر و عصبانیتر میشد و حتی بیشتر از آن به این دلیل که کریشنا ساکت و خندان بود. و خطاب به نارادا گرچه به نظر می رسید که او به طور غیرمستقیم با کریشنا صحبت می کند، گفت: "مونیور، در عشق من به پروردگار شکی نیست، اگرچه من به تعیین کمیت عشق خود اعتقادی ندارم، و بنابراین مقایسه کردن اتلاف وقت است. اما می دانم که دوستدار ارباب بزرگتر از من وجود ندارد.»
بنابراین گفتن روکمینی با هیاهو محل را ترک کرد. کریشنا لبخندی زد و نارادا تعظیم کرد و رفت و گفت: "نارایان نارایان".
مطالب مرتبط: داستانی از رفتار منصفانه کریشنا با دو همسرش
آزمایش عشق
چند نفر چند روز بعد کریشنا بیمار شد و هیچ دارویی نتوانست او را درمان کند. روکمینی نگران بود. یک وایدیا آسمانی به خانه آنها رسید و گفت که او توسط آشوین ها، پزشکان آسمانی فرستاده شده است. وایدیا کسی نبود جز نارادا در لباس مبدل ونیازی به گفتن نیست که کل این شراد یک اقدام مشترک نارادا و کریشنا بود.
ویدیا کریشنا را معاینه کرد و به شدت گفت که او از بیماری ناتوان کننده ای رنج می برد که درمانی ندارد. روکمینی نگران به نظر می رسید و از او می خواست شوهرش را نجات دهد. بعد از مکثی طولانی گفت که درمان وجود دارد اما تهیه آن آسان نیست. روکمینی از او خواست که ادامه دهد و به او بگوید که برای کمک به بهبودی شوهرش به چه چیزی نیاز دارد.
وایدیا گفت که او به آبی نیاز دارد که پاهای کسی را که عاشق کریشنا یا میپرستد، شسته است. کریشنا باید آب را مینوشید و تنها در این صورت میتوانست درمان شود. روکمینی غافلگیر شد. او خداوند را دوست داشت، اما واداشتن او به خوردن آبی که پاهایش را شسته بود، گناه بود. بالاخره کریشنا شوهرش بود. او نمی توانست این کار را انجام دهد. ملکه Satyabhama و سایر همسران نیز امتناع کردند.
همچنین ببینید: زبان بدن زوج های متاهل ناراضی - 13 نشانه که ازدواج شما کارساز نیستوقتی عشق بیشتر از هنجارهای اجتماعی است
سپس وایدیا نزد رادا رفت و همه چیز را به او گفت. رادا بلافاصله مقداری آب روی پاهایش ریخت و در فنجانی به نارادا داد. نارادا به او در مورد گناهی که قرار بود مرتکب شود هشدار داد، اما رادا لبخند زد و گفت: "هیچ گناهی نمی تواند بزرگتر از زندگی خداوند باشد." هیچ دوستدار کریشنا بزرگتر از رادا نیست.
در حالی که این داستان تضاد بین روکمینی و رادا را نشان می دهد، در نهایت به دو نوع برخورد نیز می انجامد.عشق. عشق در یک رابطه ثابت و عشق خارج از یک رابطه. عشق روکمینی عشق همسری است که در ازای عشق به دنبال عشق است. او همچنین توسط جامعه و بایدها و نبایدهای آن محدود می شود. عشق رادا به یک قرارداد اجتماعی محدود نمی شود و بنابراین بی حد و حصر و عاری از انتظار است. علاوه بر این، عشق رادا بی قید و شرط و غیر متقابل است. شاید همین عامل باعث شد که عشق رادا بیشتر از بقیه باشد. همچنین احتمالاً به همین دلیل است که داستان عشق رادا و کریشنا از داستان کریشنا و روکمینی یا سایر همسران محبوب تر است. به همین دلیل است که نام رادا اولین بار در داستان کریشا آمده است. ما میتوانیم از رادا و کریشنا درس عشق بگیریم.
اگر رادا و کریشنا امروز زندگی میکردند، نمیگذاشتیم عاشق شوند
این داستان اتفاقی است که رادا پس از ترک کریشنا برای او افتاد
چرا ساتیابهاما کریشنا ممکن است یک فمینیست باتجربه بوده باشد