فهرست مطالب
من همیشه برای وفاداری در همه روابط ارزش قائل هستم. به شخص بی وفا چه در دوستی، چه در تجارت و چه در عشق نمی توان اعتماد کرد. اما هرگز تصور نمی کنم که در نهایت عاشق یک زن متاهل باشم.
همچنین ببینید: مروری بر مراحل احساس گناه پس از خیانتمن یک مهندس در بازار کار پر از هزاران مهندس بودم که سالانه تولید می شد. بنابراین وقتی پیشنهادی برای تدریس در دانشگاه دولتی واقع در یک شهر موفوسیل مطرح شد، با تردید آن را پذیرفتم. بهتر است 31 ساله و معلم باشی، مهم نیست کجا 31 سال دارد و شکست خورده است.
دوست دختر چهار ساله من نیز تصمیم گرفته بود که ادامه دهد. بنابراین فکر کردم، زندگی در یک کالج مبهم به عنوان یک معلم آرامشی را که نیاز داشتم به من می دهد. این به من کمک میکند تا با جداییام بهتر کنار بیایم.
(همانطور که به شهناز خان گفته شد)
این نمیتوانست دورتر از چیزی باشد که در انبار وجود داشت. اولین ملاقات من با او کاملاً معمولی بود، مقدمه ای اساسی برای کارکنان که قرار بود در محوطه دانشگاه با آنها به اشتراک بگذارم. دانشگاه دنیای کوچک ما بود، چون چیز زیادی بیرون نبود.
رابطه من با یک زن متاهل
او در گروه من نبود، پنج سال بزرگتر بود، و متاهل و دارای دو فرزند بود، بنابراین من به پایان رسیدم. او در بخش "اتفاق نمی افتد" در سر "وفاداری زندگی است". ما یک میز را در غذاخوری کارکنان با هم تقسیم کردیم. ترم بعد برنامه ها تغییر کرد، اما من به دنبال هر فرصتی می گشتم که همزمان با او در کافه تریا باشم.
ما با کامو و دریدا ارتباط برقرار کردیم، از هگل وبر سر نیچه بحث کرد. او رودخانه ارگانیکی بود که در زندگی فنی من جاری بود.
نشانه هایی که شوهر شما خیانت می کندلطفا جاوا اسکریپت را فعال کنید
نشانه هایی که شوهر شما خیانت می کنداو برای مدت کمی بیش از یک سال در دانشگاه تدریس می کرد. شوهرش با بچه هایشان در شهر بودند. او زمانی که شوهرش همسرش را از دست داد، این کار را آغاز کرد، و با اینکه به شدت دلتنگ فرزندانش بود، آینده آنها باید از نظر مالی تامین می شد.
اما زمانی که ما با هم بودیم، هیچ چیز دیگری مهم نبود. واقعیت او نیست یا مال من ما هر دو تنها بودیم و بلافاصله کلیک کردیم. هنوز نمیدانستم در نهایت با یک زن متاهل ملاقات خواهم کرد.
بحثهای کافه تریا به مکالمههای آخر شب تبدیل شد که در محوطه دانشگاه قدم میزدند، و سپس به آپارتمانهای ما منتقل شد. ما کاملاً مطمئن بودیم که دوستی ما فقط یک دوستی است. اما ما باید محتاطانه رفتار میکردیم تا از تکان دادن زبان در جامعه کوچکمان جلوگیری کنیم. بعداً متوجه عوارض عاشق شدن یک زن متاهل شدم.
همچنین ببینید: 15 نکته ای که باید در مورد قرار ملاقات با یک زن متاهل بدانیدمن عاشق یک زن متاهل هستم
این باعث شد من از وضعیت ازدواج او آگاه شوم و من مرد دیگری بودم. . اما آن را نیز سرگرم کننده تر کرد. من احساس می کردم دانش آموزی که اولین بوسه را می دزدد، دور از چشمان کنجکاو والدین و معلمان.
یک شب، خم شدم و او را بوسیدم. نه برنامه ریزی شده بود و نه فکری. من فقط نمی دانم چه اتفاقی افتاده است. آیا این اولین باری بود که او را بیشتر از یک دوست تصور می کردم؟ البته که نه. ولیمن قبلاً موفق شده بودم آن احساسات را به درون ناخودآگاهم فشار دهم. او قبل از اینکه مرا هل دهد و بیرون برود، حتی برای یک ثانیه پاسخ داد.
می دانستم که عاشق یک زن متاهل هستم اما در مورد احساس او نسبت به من کاملاً گیج شدم.
او متاهل بود. و مثل طاعون از من دوری کرد
من عاشق زنی متاهل بودم اما چند روز بعد او مثل طاعون از من دوری کرد. در حالی که من سعی کردم عذرخواهی کنم او از آنجا دور شد و پاسخی نداد.
گرچه اگر صادق باشم، متأسف نبودم. این رابطه برخلاف هر چیزی بود که من به آن اعتقاد داشتم. در واقع، ناتوانی در کنار او اشتباه به نظر می رسید.
در نهایت توانستم او را وادار کنم تا با من صحبت کند. او گفت که شوهرش مرد خوبی بود و لیاقت این را نداشت.
فرزندانش هم اینطور نبودند. فهمیدم یا سعی کردم. صحبت را قطع کردیم. هفته ها در همان دانشگاه وانمود می کردیم که غریبه هستیم. بعد از آن تعطیلات فرا رسید و دور شدن برایم آرامش بخش بود. من حتی به دنبال کار در جای دیگری گشتم تا هر روز او را نبینم و نتوانم ادامه دهم.
وضعیت تاهل او مانع از دوست داشتن من نشد
سال تحصیلی جدید آغاز شد. با من دلشکسته من از خودم ناامید شدم که عاشق یک زن متاهل شدم، از زندگی که باعث شد عاشق یک زن متاهل و او به دلیل ازدواج کردن. اما چیزی تغییر کرده بود.
یک شب در خانه ام را زد. در را که باز کردم مرا در آغوش گرفتو گفت دلش برام تنگ شده دوباره شروع کردیم به صحبت کردن بعد از چند هفته دوباره بوسیدمش. فقط این بار، او مرا دور نکرد.
الان بیش از شش ماه گذشته است. ما واحه خود را ایجاد کرده ایم. یک واقعیت فرعی که در آن مفاهیم درست و غلط خم شده است.
او میگوید که ممکن است به خانوادهاش برگردد، زیرا وضعیت مالی شوهرش بهبود یافته است. من او را زیر سوال نمی برم راستش نمی دانم کجای زندگی او ایستاده ام. چه چیزی باعث شد نظرش عوض شود یا چه چیزی در انتظارش است.
او متاهل است، من مجرد هستم و با هم هستیم
از صمیمیت عاطفی به صمیمیت فیزیکی رفته ایم و گاهی اوقات احساس می کنم پیدا کرده ام. جفت روح من جلسات عشق ورزی ما گاهی پر از شور و شوق است و گاهی ملایم و آرام است. وقتی در آغوش او هستم در زمان حال هستم. من هرگز به گذشته یا آینده فکر نمی کنم. من می دانم که مهم نیست چه اتفاقی بیفتد، من همیشه عاشق این خانم متاهل خواهم بود.
من می دانم که اعمالم ممکن است به نظر برسد. اما من قصد نداشتم یک زن متاهل را دوست داشته باشم یا خانواده کسی را نابود کنم. من فقط بدون هیچ قصد و سوء قصدی عاشق یک زن متاهل شدم. درست و غلط از پرتگاهی که من ایستاده ام بی شکل به نظر می رسند. تنها چیزی که می دانم این است که ما در این لحظه اینجا، با هم هستیم. و در حال حاضر، این تنها چیزی است که اهمیت دارد.
برای ما بسیار سخت است که به آینده ای با هم فکر کنیم، زیرا اگر او بخواهد شوهرش را ترک کند، عوارضی پیش خواهد آمد. او نمی کندمی خواهم هر دو. من در مورد آن فکر نمی کنم. من فقط می دانم که او را دوست دارم