داستان شوهر دوقطبی من

Julie Alexander 11-10-2023
Julie Alexander

(همانطور که به آناند نیر گفته شد)

من همیشه تصورات بسیار ایده آلی از ازدواج داشتم. وقتی جوان تر بودم، نمی توانستم صبر کنم تا روزی مرد رویاهایم را پیدا کنم و عقد کنم. من معتقد بودم که زندگی فقط بعد از ازدواج زیباتر شد. به همین دلیل بود که وقتی بابا درباره «پیشنهادی» که برای من پیش آمده بود، هیجان‌زده شدم. ساموئل مردی بود که زمانی که در دانشگاه زیست شناسی می خواندم، او را می دیدم. او کمی قدیمی بود و قبل از اینکه واقعاً به من نزدیک شود از پدرم دستم را خواست. من سبک او را دوست داشتم و کاملاً هیجان زده بودم! در آن زمان، هرگز نمی توانستم تصور کنم که واقعاً با یک شوهر دوقطبی زندگی می کنم.

زندگی با یک همسر دوقطبی

ساموئل یک دکتر خوش تیپ بود. ظاهراً هیچ مشکلی برای او وجود نداشت. او کاملاً مرد کاملی بود. ظاهر عالی، ساخت شگفت انگیز و کار فوق العاده - او همه چیز را داشت. من خیلی خوش شانس بودم که می خواست من همسرش شوم. فکر می‌کردم می‌توانم با کسی که مرا به عنوان همسر می‌خواهد، خوشبخت زندگی کنم. بنابراین من موافقت کردم. قبل از اینکه 19 ساله شوم، تحصیلاتم را در دانشگاه رها کردم و با او ازدواج کردم.

اولین شب زندگی ما بعد از عروسی نسبتاً ناخوشایند بود. به نظر می رسید هیچ نگرانی برای من نداشت و فقط به نیازهای خودش مشغول بود. این برای من کاملاً شوکه کننده بود، زیرا زمانی که ساموئل و من در روزهای اول با هم قرار ملاقات داشتیم در کتابفروشی ها و کافی شاپ ها می گشتیم، او هرگز اینقدر خودخواه به نظر نمی رسید.

سپس.سرانجام روزی فرا رسید که ما به اوهایو رفتیم، جایی که او یک کار جدید پیدا کرده بود. بعد از حرکت احساس کردم اصلا نمی توانم با او ارتباط برقرار کنم. اگر با چیزی که او می‌گفت مخالف بودم، سرم فریاد می‌زد و من را کاملاً تحقیر می‌کرد. صدای او به قدری بلند بود که حتی همسایه ها هم صدای او را می شنیدند. وقتی عصبانی بود وسایلی را به اطراف پرت کرد و ظروف را شکست. ماه ها او پرخاشگر و پر از غرور بود. سپس ناگهان تا نوسانات خلقی بعدی دچار ترحم از خود می شد. در آن زمان هرگز به ذهنم خطور نکرد که می توانم با همسری دوقطبی زندگی کنم.

با گذشت زمان، فهمیدم شوهرم دوقطبی است

من به پدر و مادرم چیزی در مورد رفتار عجیب او نگفتم. نگرانی من این بود که بر سلامت پدرم تأثیر بگذارد و او را تحت فشار قرار دهد. تصمیم گرفتم خودم با آن کنار بیایم.

سالها گذشت و رفتار ساموئل را تحمل کردم. من دو دختر زیبا به دنیا آوردم. ساموئل اغلب با دختر بزرگتر دشمنی می کرد، در حالی که به دختر کوچکتر علاقه داشت. او کوچک‌تر را به اتاق مطالعه‌اش صدا می‌کرد، در حالی که مدام به فرزند بزرگ‌مان توجه نمی‌کرد، چیزهایی برای او می‌خرید. این یکی از بدترین اشتباهات والدینی است که یک فرد می تواند مرتکب تبعیض بین فرزندان خود شود. قلبم از ناتوانی ام در مداخله شکست، زیرا اگر این کار را می کردم، از شدت عصبانیت خانه را زیر و رو می کرد.

در محل کار او یک بار به دلیل اختلاف نظر تهدیدآمیز یک خانم همکار را تعقیب کرد. سپس به روانپزشک معرفی شد. یعنیوقتی علت همه رفتارهای گیج کننده و نامنظم او را فهمیدیم. ساموئل مبتلا به اختلال دوقطبی (BPD) تشخیص داده شد. برای مقابله با آن دارو به او داده شد. او شغل خود را حفظ کرد، زیرا روسایش نسبت به خانواده اش احساس همدردی می کردند.

همچنین ببینید: 24 نقل قول الهام بخش احترام برای اینکه شعار خود را بسازید

اما من زجر کشیدم. من 15 سال به دلیل ازدواج با فردی مبتلا به دوقطبی رنج کشیدم. بعد پدرم فوت کرد و مادرم تنها ماند. این به من این فرصت را داد که برای حمایت و مراقبت از او به خانه او نقل مکان کنم. بعد از 15 سال از ازدواجم، احساس می کردم می توانم آزادانه نفس بکشم!

از شوهر دوقطبی ام دور شدم اما او برگشت

زندگی من در 19 سالگی متوقف شده بود که تصمیم به ازدواج گرفتم. و همسر ساموئل شود. اما این فرصت من بود تا همه چیز را پس بگیرم. بنابراین تصمیم گرفتم که می خواهم یک زن مستقل باشم. من رانندگی را یاد گرفتم. من یک کار جدید پیدا کردم. دخترها خوشحال بودند و در مدرسه عالی بودند.

بعد از 20 سال کار، رئیس ساموئل به او این انتخاب را داد که از کار استعفا دهد یا به دلایل روانپزشکی "بیرون" شود. او اولی را انتخاب کرد و سپس در خانه مادرم به ما پیوست. شوهر دوقطبی من با مصرف نامنظم داروهایش، بین «شیدایی» و «افسردگی» در نوسان بود. او یک بار دخترمان را در خانه تعقیب کرد و چاقو را برای او تکان داد. او تمام شب را نتوانست بخوابد زیرا از کل حادثه بسیار آسیب دیده بود.

صبح روز بعد، او در مورد آن با عمویش صحبت کرد و به او اعتماد کرد. آن وقت است که خانوادهبالاخره فهمید که ساموئل مشکل دارد و همه متوجه شدند که شوهرم دوقطبی دارد. وقتی خانواده فهمیدند، موافقت کردند که چنین رفتاری خطرناک است، و به من گفتند که برای کمک تماس بگیرم، دفعه بعد که ساموئل با هر یک از ما بدرفتاری کرد.

طلاق در راه بود

چند روز بعداً، وقتی علائم اولیه شیدایی را در شوهر دوقطبی خود دیدم، با دو پسر عمو و خواهر شوهرم تماس گرفتم و به دنبال کمک بودم. وقتی آنها آمدند، شوهرم هنوز در حالت جنون بود و با کمک روانپزشکی موافقت نمی کرد. ساموئل از اینکه درخواست کمک کردم عصبانی شد و گفت که از من طلاق خواهد گرفت و حتی روز بعد با یک وکیل تماس گرفت.

او پیشنهاد داد که نیمی از پولش را به من بدهد. در انتظار طلاق، ساموئل به خانه خواهرش نقل مکان کرد. او نمی توانست در چنین شرایطی تنها زندگی کند. اما در عرض چند روز، او نیز با خواهرش دعوا کرد و به او گفتند که از خانه خارج شود.

جای تعجب نیست که ساموئل با پسر عموی من تماس گرفت و گفت: «به پیج بگو که او را بخشیدم. دارم به عقب برمیگردم.» برای اولین بار در زندگیم موضع محکمی گرفتم. به او گفتم که استقبال نمی کند. این به من مربوط نمی شد، این را گفتم چون می خواستم دخترم را ایمن نگه دارم. به او گفتم که با توافق دوجانبه برنامه طلاق او را ادامه خواهیم داد. شوهرم سپس به یک اتاق مهمان که توسط کارفرمایانش ارائه شده بود نقل مکان کرد.

اما سرنوشت من همسر دوقطبی بودن بود

دادگاه خانواده به ما 6 ماه فرصت داد تا با هم آشتی کنیم و یک مشکل را پیدا کنیم. مسیربرای با هم بودن. اگر بعد از این می خواستیم راه خود را از هم جدا کنیم، دادگاه حکم جدایی می داد.

در این بین، شوهرم مدام با کارفرمایانش دعوا می کرد. جایی برای ماندن نداشت و بیکار بود. من فرض می کنم که او نیز کاملاً از پس انداز خود غذا خورده است. پس خواهرش به او اجازه داد که در خانه اش بماند، به شرطی که داروها را طبق دستور روانپزشک مصرف کند. ساموئل با اکراه موافقت کرد.

پس از دو ماه، شوهرم می خواست دادخواست طلاق را پس بگیرد. با این شرط موافقت کردم که با وجود اینکه متاهل بمانیم، در یک خانه زندگی نکنیم. این چیزی است که وقتی یک زن علاقه خود را به شوهرش از دست می دهد اتفاق می افتد. دیگر نمی توانستم اینقدر به او نزدیک شوم. ما درخواست را پس گرفتیم زیرا او از خواسته های من پیروی کرد.

ما هر دو به مدت سه سال به طور جداگانه زندگی کردیم تا اینکه خواهر ساموئل به دلیل سرطان سینه درگذشت. او دوباره بی خانمان شد و جایی برای رفتن نداشت. گفتم می تواند برگردد و پیش خانواده ما بماند، اما به شرط من. عمدتاً این که او به طور منظم داروهای خود را مصرف می کرد. او موافقت کرد و من بار دیگر با شوهر دوقطبی ام زندگی می کردم.

همچنین ببینید: 12 نشانه قطعی که او می خواهد دوست دختر شما شود - آنها را از دست ندهید

اکنون بیش از یک سال از بازگشت شوهرم می گذرد. کامل نیست، اما قابل مدیریت است. دخترانم کوچ کرده اند پس الان مادرم، شوهرم و من در خانه هستیم. من در این شرایط تا جایی که می توانم خوشحال هستم. حداقل او نمی تواند من را آنطور که دوست داشت بعد از اول ما مورد آزار و اذیت قرار دهدازدواج کرد. من حدس می‌زنم که ازدواج با فردی مبتلا به دوقطبی فقط در سرنوشت من است.

سوالات متداول

1. علائم اختلال دوقطبی در مردان چیست؟

اختلال دوقطبی اختلالی است که با نوسانات خلقی زیادی مشخص می شود. بنابراین اگر همسر یا دوستی دوقطبی دارید، متوجه خواهید شد که آنها دچار حملات شدید شیدایی، عصبانیت و ناامیدی و سپس حملات ناگهانی افسردگی و انزوا خواهند شد. مردان معمولاً پرخاشگری بیشتری نیز نشان می دهند و همچنین ممکن است دچار مشکل سوء مصرف مواد شوند یا الکلی شوند.

2. آیا ازدواج می تواند از همسر دوقطبی جان سالم به در ببرد؟

اگر همسر دوقطبی درمان درستی داشته باشد، احتمالاً می تواند، اما راه طولانی خواهد بود. تحمل نوسانات خلقی شدیدی که فرد هنگام ازدواج با فردی مبتلا به اختلال دوقطبی دارد، برای زن آسان نیست. 3. آیا یک فرد دوقطبی می تواند واقعاً عشق بورزد؟

مطمئناً، آنها می توانند. اختلال روانی به این معنا نیست که فرد نمی تواند دیگران را دوست داشته باشد یا او را دوست داشته باشند. 3 <3

Julie Alexander

ملیسا جونز یک متخصص روابط و درمانگر دارای مجوز با بیش از 10 سال تجربه است که به زوج ها و افراد کمک می کند تا رازهای روابط شادتر و سالم تر را رمزگشایی کنند. او دارای مدرک کارشناسی ارشد در ازدواج و خانواده درمانی است و در محیط های مختلفی از جمله کلینیک های بهداشت روان اجتماعی و مطب خصوصی کار کرده است. ملیسا مشتاق کمک به افراد برای ایجاد ارتباطات قوی تر با شرکای خود و دستیابی به شادی طولانی مدت در روابط خود است. او در اوقات فراغت خود از مطالعه، تمرین یوگا و گذراندن وقت با عزیزان خود لذت می برد. ملیسا امیدوار است از طریق وبلاگ خود، رمزگشایی شادتر، رابطه سالم تر، دانش و تجربه خود را با خوانندگان در سراسر جهان به اشتراک بگذارد و به آنها کمک کند عشق و ارتباط مورد نظر خود را پیدا کنند.