فهرست مطالب
افراد زیادی این داستان را نمی دانند. من هرگز آن را با کسی در میان نمی گذارم زیرا می دانم که آنها در مورد من قضاوت خواهند کرد. مردی که توسط همسرش کتک می زند چیز خنده داری است، مردم آن را جدی نمی گیرند. اما این یک موضوع جدی است، یک جرم جدی که یک مرد از آن حمایت کمی از قانون دارد. اما من روز به روز آن را مصرف کردم. همسر بدرفتارم مرتباً مرا مورد ضرب و شتم قرار میداد و من یک سال از ازدواجمان را در پارانویا زندگی میکردم.
استاد من اصرار دارد که همسرم را طلاق دهم...لطفاً جاوا اسکریپت را فعال کنید
استاد من اصرار دارد که همسرم را طلاق دهم و ازدواج کنم. او(همانطور که به شانایا آگاروال گفته شد)
اولین باری که نامزدم از من سوء استفاده کرد
تانیا (نام تغییر کرد) و من با هم به کالج رفتیم . ما از هر نظر با هم هماهنگ نبودیم. او قوی، قد بلند بود و دوچرخه سواری می کرد. من لاغر بودم و در کلاس آدم عصبی بودم. او با گروه بزرگش در غذاخوری می رفت، اما من بیشتر اوقات در کتابخانه بودم. او حتی حشیش را به طور مرتب در تراس کالج امتحان می کرد که بعداً با آن آشنا شدم. اما وقتی او شروع کرد به این نگاههای پرسشگر در کلاس، در پایان سال دوم، من نمیتوانستم از توجهم لذت ببرم. او زیبا نبود اما بسیار محبوب بود. ما شروع کردیم به قهوه و کتلت رفتن. یک روز در یک رستوران نشسته بودیم و یک دختر زیبا داشت وارد می شد. چند ثانیه طول کشید تا متوجه شدم که الفسیلی روی گونه ام نشسته بود. او ضربه محکمی به من زده بود.
صورتم قرمز شده بود و احساس می کردم دارم با اشک های کفر مبارزه می کنم.
او آرام بود و حتی می خندید. او گفت: "به طوری که هرگز به زنان دیگر نگاه نکنی." خیلی وحشتناک احساس توهین کردم. اما من این کار را نکردم. قرار بود سه ماه بعد ازدواج کنیم. در عوض، به خودم قول دادم که دیگر هرگز به دختری نگاه نکنم.
شب عروسی به من لگد زدند
در رختخواب بیتجربه بودم، پس از لبخند زدن به 400 میهمان خسته بودم. پذیرایی و می خواستم چیزها را برای ماه عسلمان بگذارم. اما او میخواست « سوهاگ راات » را داشته باشد. من سعی کردم اما احتمالاً از اضطراب عملکرد رنج می بردم. آن طور که او می خواست پیش نمی رفت. من بالای سرش بودم در نور ضعیف چراغ کنار تخت، میتوانستم خشم را روی صورتش احساس کنم و لحظهی بعد میتوانستم احساس کنم که در سراسر اتاق پرواز میکنم.
او لگد محکمی به من زده بود و من روی اتاق بودم. طبقه در حال حاضر او به دلیل ناتوانی من در رختخواب از بدترین زبان برای سوء استفاده از من استفاده می کرد. من تا صبح شوکه نشستم. او روی تخت میخوابید و به شدت خروپف میکرد.
همسرم مرتب شروع به آزار و اذیت من کرد
تا زمانی که زیر یک سقف زندگی نکنید، نمیتوانید شخص واقعی را بشناسید. در دو سالی که با هم قرار گذاشتیم، به جز ماجرای سیلی، او با من بسیار مهربان بود. او به خوابگاه من می آمددوچرخه او و ما می رفتیم بیرون. همکلاسیهایم پایم را کشیدند، اما به نظرم همه چیز بسیار زیبا بود.
تانیا عاشق دوچرخهسواری، معاشرت با دوستان بود، اما او هیچ جاهطلبی نداشت و در مطالعات نیز بسیار متوسط بود. او گفت خوشحال خواهد شد که همسر من باشد و برای من غذا بپزد. من هم آن را ناز پیدا کردم.
اما همسرم بودن به این معنی بود که حقوقم را در ابتدای ماه به او بسپارم. سپس باید از او پول می خواستم و حساب خرج کردنم را به او دادم. مشکل به این دلیل شروع شد که او به من اجازه نمی داد برای پدر و مادرم در روستا پول بفرستم. اعتراض کردم. او یک بشقاب شیشه ای را به سمت من پرتاب کرد. من با 6 بخیه روی پیشانی ام پایین آمدم.
تند مزاجی و نزاع
در عرض یک ماه از ازدواجمان، من شروع به ترس کردم. برگشتن از سر کار به خانه همسر بدسرپرست من همیشه عصبانی بود، همیشه وسایل پرتاب می کرد و سیلی می زد، لگد می زد و با چوب به من ضربه می زد.
اگر می خواستم جلوی او را بگیرم، درگیری رخ می داد و او مرا تهدید می کرد، طبق بند 498 الف علیه من گزارش می داد.
پدرش یک سیاستمدار قدرتمند بود. هر اتفاقی در خانه میافتاد، او را صدا میکرد و او ادمهایش را میفرستاد تا مرا تهدید کنند.
همچنین ببینید: زنده ماندن از طلاق در 50 سالگی: چگونه زندگی خود را بازسازی کنیدمطمئن نبودم که این ازدواج است یا میدان جنگ. من در ترس دائمی از حمله فیزیکی یا قرار گرفتن در قفل پلیس زندگی می کردم.
همچنین ببینید: هر دوست دختری وقتی مست است این کارها را انجام می دهدایده دوستم مرا از شر همسر آزارگرم نجات داد
دوست وکیلم در نهایت به من در راه حل کمک کرد. اواز من خواست که یک دوربین را در جایی پنهان کنم و کل حوادث ضرب و شتم و طغیان عصبانیت را ضبط کنم. یک هفته ضربات، ضربه ها و فحش ها را ضبط کردم. سپس به یک شهر دورافتاده در یکی از ایالت های شرقی هند منتقل شدم و به دفترم گفتم به کسی اطلاع نده. من مستقیماً از دفتر به خانه جدیدم رفتم و بدون نوشتن خطی ویدیو را برای همسرم پیک کردم.
شش ماه است که خانه را ترک کرده ام. من از نظر روانی بهبود یافته ام، بنابراین خراش ها و زخم های روی پوستم وجود دارد. من هرگز داستانم را به کسی نمی گویم زیرا مطمئن نیستم کسی مرا باور کند یا خیر. من واقعا امیدوارم تانیا ادامه دهد و به دنبال من نیاید. گاهی اوقات در رویاهایم می بینم که او به دنبال من است و من با عرق سرد از خواب بیدار می شوم.
امیدوارم و دعا می کنم که این هرگز به واقعیت تبدیل نشود.