فهرست مطالب
عاشق شدن تجربه زیبایی است. دانستن اینکه کسی همیشه در کنار شما خواهد بود بدون توجه به هر چیزی و همیشه شما را بدون قید و شرط دوست خواهد داشت، احساسی وصف ناپذیر است. متأسفانه، همیشه شرایط و ضوابط وجود دارد. در مورد من، این واقعیت است که مادر دوست پسرم از من متنفر است. خیلی زیاد.
مامان دوست پسرم به طور کامل از من متنفر بود. او همیشه وقتی دور هم بودیم ما را مسخره می کرد و از حضور من در جمع او لذت نمی برد. انتقال از عشق به نفرت طولانی بود، اما با این مراحل، بالاخره مادر دوست پسرم را به دوست داشتن من واداشتم.
در ابتدا فکر میکردم که او فقط از من متنفر است، زیرا مادران اغلب تمایل دارند در مورد پسرانشان وسواس زیادی داشته باشند. آنها فقط یک زن قد بلند، لاغر اندام و زیبا را می خواهند که سنتی هم باشد و می خواهند او "در محدوده خود" باشد. نمیتوانستم فکر نکنم که چرا مادر دوست پسرم اینقدر از من متنفر است.
به هر حال چرا او اینقدر درگیر رابطه ما شده است؟ مدتی طول کشید تا متوجه شدم که این فقط یک وسواس نیست و او ممکن است دلایل واقعی برای دوست نداشتن من داشته باشد.
تلاش برای راضی کردن مادر دوست پسرم
البته، ملاقات با والدین و سازگاری با خانواده دوست پسر خود انتقال آسان نیست. با این حال، چگونه میدانید که به جای شک اولیه، احساس تنفر واقعی است؟ اینها نشانه هایی بود که ثابت کرد مادر دوست پسرم من را دوست ندارد، پس مراقب موارد زیر باشید:
- او رفتار می کندمانعی در رابطه جوانه زدن ما من متوجه شدم که او یک فرد است و به زودی شروع به رفتار با او کردم.
این نه تنها به او کمک کرد، بلکه به من نیز کمک کرد، زیرا عصبیتی که در ابتدا زمانی که در کنارش بودم به تدریج از بین رفت. این به او کمک کرد زیرا متوجه شد که می تواند دوست من نیز باشد و رابطه ما می تواند فراتر از مادر یک پسر و دوست دختر او باشد.
13. من دوست پسرم را انتخاب نکردم که با مادرش کنار بیاید
این یکی از اشتباهاتی است که اکثر خانم ها در روابط مرتکب می شوند در حالی که مادر دوست پسرشان را دوست دارند. آنها دوست پسر خود را انتخاب می کردند و فکر می کردند خنده دار است و مادر می خندید. خب اشتباهه مادران دوست ندارند پسرانشان توسط دیگران مورد آزار و اذیت قرار گیرند، به خصوص توسط دختری تصادفی که او به سختی می شناسد.
من تلاش زیادی کردم تا هرگز با دوست پسرم در اطراف مادرش شوخی نکنم. در عوض، نشان دادم که چقدر به رابطه آنها احترام می گذارم و چقدر دوست پسرم را به خاطر پسر خوبی بودن برای او می ستایم.
در نهایت مادرش متوجه شد که من برای دوست پسرم و خانواده اش احترام زیادی قائل هستم و هیچ قصدی ندارم. ایجاد اختلال در روابط یا زندگی آنها خوشبختانه، با تمام این تلاشها، مادر دوست پسرم مرا فراتر از یک دختر با مذهب متفاوت میدید.
او اکنون من را فردی باهوش میبیند که همتای خوبی با پسرش است، و اکنون، او بیشتر با من تماس می گیرد تا از پسرش شکایت کند!
سوالات متداول
1. آیا این طبیعی است که مادر دوست پسر خود را دوست نداشته باشید؟بله، در واقع بیشتر دخترها با مادر دوست پسر خود کنار نمی آیند و زمان زیادی را صرف تلاش برای تایید این رابطه می کنند. 2. چگونه با مادر دوست پسرم مکالمه ای را شروع کنم؟
از دوست پسر خود در مورد علایق، دوست نداشتن ها، سرگرمی ها و علایقش بپرسید تا بتوانید از آنجا گفتگو بسازید.
<1
مامان دوست پسرم از من متنفر است و در اینجا 13 کاری وجود دارد که من انجام دادم تا او مرا دوست داشته باشد
شرط میبندم که از خود میپرسید "من از مادر دوست پسرم متنفرم، اما میخواهم او از من خوشش بیاید. چه کاری می توانم انجام دهم تا او مرا دوست داشته باشد؟”
خب، مطمئن هستم که اولین کسی نیستم که به شما می گوید این سفر آسانی نخواهد بود. مقابله با نفرت و طرد شدن می تواند برای هر کسی سخت باشد. مخصوصاً از کسی که به کسی که دوستش داری خیلی نزدیک و مهم است. اما باید با آن کنار بیایید تا اصلاح کنید و رابطه خود را با مادر دوست پسرتان بهبود ببخشید تا همه چیز برای همه افراد درگیر آسان تر شود.
اولین قدم برای مقابله با پذیرش است. بپذیرید که ممکن است چیزهایی در شما وجود داشته باشد که او دوست نداشته باشد و این اشکالی ندارد. ثانیاً، باید سعی کنید عنصر "چرا" همه آن را کشف کنید. چرا او شما را دوست ندارد یا با چه چیزهایی مشکل دارد؟
همچنین ببینید: 40 سوال برای ایجاد رابطه که باید از شریک زندگی خود بپرسیدوقتی متوجه شدید،می توانید شروع به کار بر روی یک برنامه عمل کنید که به شما کمک می کند با این احساساتی که او نسبت به شما دارد مقابله کنید و یک رابطه سالم با مادر دوست پسرتان ایجاد کنید.
این یک روند طولانی و تدریجی بود، اما در نهایت، من مادر عاشق شروع به دوست داشتن من کرد و حالا نمی تواند یک روز به من زنگ نزند یا از من بخواهد که با پسرش در مورد عادت های بدش صحبت کنم! اینطوری باعث شدم که مادر دوست پسرم مرا دوست داشته باشد.
1. من در مورد آن با دوست پسرم صحبت کردم
به نوعی، همیشه یک شهود قوی داشتم که مادر دوست پسرم واقعاً قدر من را نمی دانست. حضور، اما من هرگز نتوانستم انگشتی را روی دلیل آن بگذارم. از آنجایی که من هرگز به مادرش نزدیک نبودم، نتوانستم با این مشکل روبرو شوم.
بنابراین، با دوست پسرم روبرو شدم، زیرا غیرممکن است که مادرش از من خوشش نیاید اما چیزی در مورد آن به او نگوید.
یک بار با دوست پسرم به ماشین سواری رفتم و با دقت شرایط را برای او توضیح دادم. معلوم شد، مادرش مرا دوست نداشت، زیرا من نه تنها به یک طبقه دیگر تعلق داشتم، بلکه به طور کلی به دین دیگری تعلق داشتم. میتوانستم احساس کنم که مادر دوست پسرم از من متنفر است، اما حالا دلیلش را هم میدانستم.
چون ناراحتکننده بود، فقط میدانستم که باید راههای جدیدی را امتحان کنم تا مادر دوست پسرم مرا بیشتر از یک دختر ببیند. یک کاست متفاوت من همیشه معتقد بودم که عشق فراتر از دین است.
توصیه من به شما نیز همین خواهد بود. مکالمه داشته باشیدبا مرد خود و سعی کنید دلیل بیزاری مادرش از شما را شناسایی کنید.
2. من مطابق آنچه او فکر می کرد مناسب بود لباس پوشیدم
من می خواهم خودم را یک 21 ساله بدانم. زن مدرن قرن من شورت باکسر و تی شرت سایز بزرگم را دوست دارم. اگر مجبورم بیرون بروم، دوست دارم یک تاپ زیبا با شلوار جین بپوشم. بدیهی است که یک خانم میانسال چنین لباسی را دوست ندارد.
راستش، من را عصبی می کند، زیرا باید بتوانم آنچه را که می خواهم بپوشم بدون اینکه به کسی توهین کنم. اما متأسفانه ما آنقدر پیشرفت نکرده ایم. سخت بود قبول کنم که مادر دوست پسرم از من متنفر باشد فقط به این دلیل که من متفاوت از آنچه او انتظار دارد لباس می پوشم!
برای اینکه مادر دوست پسرم از من خوشش بیاید، باید مطابق آنچه او دوست دارد لباس بپوشم. دوست پسرم یک بار به من گفت که مادرش عاشق کورتی و شلوار جین است، بنابراین من لباسهای دور کورتیس پوشیدم تا به او نشان دهم که به انتخاب او احترام میگذارم.
همچنین ببینید: 11 نمونه از رفتارهای خود خرابکاری که روابط را خراب می کندیک یاغی بودن در اینجا قطعاً راهم را به من میداد، اما به قیمت آینده ای پر دردسر با عشقم مادر دوست پسرم دارد رابطه ما را خراب می کند اما اگر یک ساعت پوشیدن کورتی جلوی مادرش او را حتی کمی راحت می کند، چرا این کار را نکنیم؟
3. زمانی که او در اطراف بود زمان کمتری را در خانه او می گذراندم.
من میتوانستم تمام لباسهای مناسبی را که میخواستم بپوشم، اما هنوز میدانستم که مادر دوست پسرم هنوز قدردان بازدیدهای مکرر من از خانهاش نیست. من باید از بودن در کنار او اجتناب می کردمتا آنجا که می توانستم و این دقیقاً همان کاری بود که انجام دادم.
از رفتن به خانه او در زمانی که او در اطراف بود اجتناب کردم و زمانی که باید بروم، اطمینان حاصل کردم که فاصله قابل توجهی بین من و دوست پسرم حفظ شده است.
من یک استراتژی بسیار اساسی را در این مرحله اعمال کردم. من مرتباً به خانه دوست پسرم سر نمی زدم، اما باز هم چند بار مثل دو هفته یک بار از آن سر زدم تا او بداند که من برای مدت طولانی اینجا هستم و پسرش را ترک نمی کنم، اما در عین حال، قصدم این نبود که زود بین او و او بیایم و به آنها فاصله و فضای کافی بدهم.
4. وقتی او در اطراف بود حتی از بغل کردنش خودداری می کردم
از مامان دوست پسرم متنفرم اما می دانم که او بود. یکی از مهم ترین افراد زندگیش من همچنین به این واقعیت اذعان کردم که مادر دوست پسرم هیچ گوشه نرمی برای من ندارد. اگر ببیند که من با پسرش در اطرافش خیلی راحت هستم، او را بسیار آزار می دهد.
می دانستم که باید به آن احترام بگذارم. به همین دلیل است که من از افراط در PDA، حتی در آغوش گرفتن، دور او اجتناب کردم. من باید وقتم را صرف می کردم تا او از من خوشش بیاید و این یکی از گام های اولیه ای بود که برداشتم. باید به او نشان میدادم که به او احترام میگذارم و هیچ تصمیم مهمی با پسرش نمیگیرم بدون اینکه به احساس او اهمیت دهم.
5. پیشنهاد کردم در هر کاری که انجام میدهد به او کمک کنم
هیچ پدر و مادری دوست ندارد دوستان فرزندشان بیایند، غذا بخورند، خانه را کثیف کنند و حتی به او کمک نکنند. صادقانه بگویم، اینکل سناریو برای من فلاش بک های مداوم از فیلم 2 State به من می داد، جایی که آنانیا از خانه کریش بازدید می کند، اما مادرش آنانیا را تایید نمی کند.
با این حال، درست مانند آنانیا، به هر نحوی که می توانستم به من پیشنهاد کمک دادم. . اگرچه برخلاف آنانیا، آشپزی را خوب بلد بودم. در آشپزی، چیدن غذاها، بریدن سالاد و هر چیز دیگری که به کمک نیاز داشت به او کمک کردم. من معتقدم که این یک قدم مهم در این بود که او با من راحت بود.
این باعث شد او متوجه شود که من فردی دلسوز و مفید هستم و اینجا نیستم که فقط با پسر مورد علاقه او سر و کله بزنم.
6 من به سرگرمی های او علاقه واقعی نشان دادم
این قسمت کمی تکلیف می طلبید. من مدام از دوست پسرم درباره علاقهها و علاقههای مادرش میپرسیدم و طبق آن رفتار میکردم.
معلوم شد که مادرش عاشق خواندن شعر بود. هر شب شعرهای فراز و غالب را در گوگل سرچ می کرد و با مادرش می خواند. من حتی دو بار به کتاب های شعر او با یک یادداشت شیرین در آن کتاب ها هدیه دادم.
نه تنها این، بلکه سوالاتی در رابطه با شعر از او پرسیدم. من با دقت گوش میدادم و او داستانهایی را برای من تعریف میکرد که چگونه فراز همیشه احساساتش را تسخیر میکرد و چگونه عشق مشترک به شعر باعث شعلهور شدن عشق بین او و همسرش شد.
علاقه واقعی به سرگرمیهایش باعث شد متوجه شود که من واقعاً به دوست داشتن ها و دوست نداشتن های او اهمیت می دهم و من به آنها توجه دارم و اینکه اینجا هستم تا واقعاً برای به دست آوردن او تلاش کنمتمام شد.
7. به رفتار محترمانه او ادامه دادم
با دانستن این موضوع که مادر دوست پسرم مرا دوست ندارد، هرگز اجازه ندادم احساساتم بر من مسلط شود. مطمئناً عاشق کردن مادر دوست پسرم یک پروسه طولانی بود. مواقعی بود که او ناگهان از حضور من ناراحت می شد و به آرامی من یا دوست پسرم را در این مورد طعنه می زد.
یک بار، بعد از یک روز طولانی سر جای او نشسته بودم که مادرش گفت: "بچه های این روزها خیلی از این کار خسته می شوند. کوچکترین کار». میدانستم که این طعنهای است که متوجه من میشود، اما همچنین میدانستم که باید با وقار با آن رفتار کنم.
علیرغم چنین طعنههایی، با او با احترام رفتار میکردم، او را میخندیدم و حتی گاهی از او برای بهتر بودن قدردانی میکردم. به عنوان مثال، وقتی او با عبارت قبلی مرا مسخره کرد، من به سادگی آن را پاک کردم و به او گفتم که چگونه ما هرگز مجبور نیستیم به اندازه نسل او کار کنیم، به همین دلیل است که ما سریعتر خسته می شویم.
این او را تحت تاثیر قرار داد زیرا این باعث شد او متوجه شود که من تلاشها و سختکوشی او را تصدیق کردم. من واقعاً معتقدم که این دلیل یا زمان ترک یک رابطه نبود، بنابراین هر کاری از دستم بر میآمد انجام دادم تا دوست پسرم را در زندگیام نگه دارم.
8. تا جایی که میتوانستم از ایجاد دعوا اجتناب کردم
مطمئناً، مواقعی وجود داشت که او بدتر می شد (خوشبختانه، او هرگز نسبت به من خیلی بد رفتار نمی کرد). در آن زمانها، میخواستم بلند شوم و به خاطر آن کلمات زشت سر او فریاد بزنم، اما به همان اندازه از آن اجتناب کردمتا آنجا که میتوانستم.
تا آن زمان، میدانستم که مادر دوست پسرم کمتر از من بدش میآید، اما او همچنان وقت خود را صرف میکرد و با این واقعیت که من از همان کاست آنها نیستم، صلح میکرد. این درک و پذیرش رفتار غیرمنطقی او به من کمک کرد نه تنها با احساسات او بلکه با احساسات خودم نیز صلح کنم.
اگر فکر می کنید مادر همسرتان هنوز شما را دوست ندارد، باید ذهنیتی را که او بزرگ شده است نیز بپذیرید. با، که تغییر آن دشوار است. ممکن است زمان زیادی طول بکشد، اما در نهایت این اتفاق خواهد افتاد. شما باید استقامت داشته باشید.
9. من دیگر از دوست پسرم انتظار نداشتم که همیشه از من دفاع کند
وقتی دوست پسرم به جای ایستادن به همه چیز با دیدی عملی نگاه می کرد، من را تا حد زیادی آزار می داد. برای من. او با آرامش موضوع را حل می کرد، خیلی منطقی مسائل را برای من و مادرش توضیح می داد و همه چیز را حل می کرد.
می دانستم این راه درستی است، اما گاهی اوقات خیلی عصبانی می شوم. در نهایت، متوجه شدم که کاری که او انجام میدهد واقعاً عملی است، و حداقل، او هیچ طرفی نمیگیرد. او همیشه منصف و منطقی بود.
وقتی دیگر از او انتظار نداشتم که از من دفاع کند، کار را برای من نیز آسانتر کرد، زیرا متوجه شدم که همیشه دیدگاه سوم شخص وجود خواهد داشت که در اطراف آن منطقیتر خواهد بود. او از هر دوی ما در این مرحله انتقال حمایت کرد.
10. من از بحث و جدل با خود اجتناب کردم.دوست پسر وقتی مادرش در اطراف بود
این غیرعملی است که بگوییم ما هرگز دعوا نمی کنیم. ما دعواهایی را داریم که هر زوجی در مقطعی با هم دارند، با این حال، مهم نیست که شرایط چقدر داغ شد، مطمئن شدم که هرگز جلوی مادرش دعوا نمی کنیم.
دلیل این کار این بود که مادرش هنوز دور بود. به دور از اینکه کاملاً با من راحت باشد. او دلهره های مکرر خود را داشت. من باید از هر اتفاقی که شک او را در مورد من تأیید می کرد اجتناب می کردم.
اگر او من و پسرش را در جر و بحث گرفتار می کرد، قطعاً باور می کرد که من زندگی او را مختل خواهم کرد (می دانید که چگونه مادرها می توانند نسبت به او وسواس زیادی داشته باشند. پسرانشان، درست است؟) به همین دلیل است که من هرگز در زمان حضور او هیچ موضوع بحث احتمالی را مطرح نکردم.
11. من همیشه مرزهایم را حفظ کردم
به تدریج متوجه شدم که باید برای داشتن مرزهایی با همسرم، (البته در آینده) بنابراین زود شروع کردم. مرزها در اینجا برای همه وجود داشت. اگر اوضاع خیلی بد میشد، از خودم دفاع میکردم، از PDA در مقابل مادرش اجتناب میکردم و از تجاوز به اختیار او در رابطه با پسرش اجتناب میکردم.
درک و حفظ مرزها مطمئناً به این امر کمک میکند. رشد یک پیوند جدید بین مادر دوست پسرم و من.
12. من شروع کردم به رفتار با او مانند یک شخص، نه مادرش
در نظر گرفتن او به عنوان مادر دوست پسرم او را روی یک پایه فرضی قرار داد، که باعث شد آ