فهرست مطالب
شباز... شباز... آه، شباز... من اسمش را مثل یک مانترا می خوانم و این برایم شادی می آورد. خاطرات شباز که دستم را می گیرد به سراغم می آید و بعد مدام به جلسات بوسیدن دفتر مخفیمان و روشی که مرتباً در دفتر می نشینیم فکر می کنم. در آن زمان، فراموش میکنم که دخترانم با وجود شهریههای متعدد، در مدرسه خوب نیستند و شوهرم مرا به خاطر آن مقصر میداند. شوهرم که تمام هفته در یک شرکت مالی کار می کند، وقت خود را به ماموریت راماکریشنا اختصاص می دهد و آخر هفته ها در آنجا کار می کند. او برای دخترها هم وقت ندارد چه برسد به من. اما من کسی هستم که همیشه سرزنش می شوم.
برای خواندن این داستان در مورد یک ازدواج خارج از ازدواج با خوشحالی اینجا را کلیک کنید.
(همانطور که به جوی بوز گفته شد)
همچنین ببینید: نوازش افلاطونی - معنی، مزایا و نحوه انجام صحیح آنشباز فوق العاده جذاب است
من به عنوان دستیار مدیرعامل یک شرکت چندملیتی کار می کنم و در حال ناامیدی بودم تا اینکه با شباز مدیر جدید فناوری آشنا شدم. پسری که در هنر عشق ورزی استعداد دارد. او پسری باهوش و باهوش است و تمام ویژگی های افراد فوق العاده جذاب را دارد. او شروع به جلب توجه رئیس کرد و اغلب توسط مدیر عامل به دفترش فرا میخواند. این بدان معنی بود که او اغلب با من ملاقات می کرد. و این زمانی بود که همه چیز شروع شد. اما هرگز تصور نمیکردم که ما واقعاً در دفتر کار را انجام دهیم.
برای 6 دلیل که چرا زنان هندی روابط خارج از ازدواج دارند، اینجا را کلیک کنید.
او عصبی بود وهراسان
رئیس آن شنبه از نیویورک می آمد و شباز منتظر او بود. در حال بررسی طرح پروژه ای بودم که شباز ارائه می کرد. این یک واقعیت شناخته شده بود که اگر من یک طرح پروژه را تایید می کردم، 80 درصد احتمال داشت که مشتریان ما پروژه را بپذیرند. اما من مدیر کار سختی هستم و همه مدیران به من بدبین بودند. من از ارائههای آنها انتقاد میکنم و مدام به آنها میگویم که دوباره کار کنند تا فرصتی برای انجام پروژه از دست ندهیم.
هر زنی باید داستان این زن در مورد ازدواج و شغل را بخواند.
شباز عصبی بود و در حالی که من سخنرانی را انجام می دادم به حالات صورت من خیره می شد. نگاه او شدید بود، نگاهی که افراد فوق العاده جذاب دارند. او مرا عصبانی کرد و من نتوانستم لبخند کوچکی بزنم. او هم هر وقت نگاه ما قفل می شد شروع به پوزخند می کرد. همه چیز اینطور شروع شد.
او یک قدم متهورانه برداشت
او ناگهان گفت: "تو چهره زیبایی داری" و مرا غافلگیر کرد.
«پس به صورت من خیره میشوی؟»
«میخواهی به جای دیگری خیره شوم؟»
«چی؟»
«شاید یک کمی پایین تر…”
برای خواندن این داستان که با معاشقه در واتساپ شروع شد، اینجا را کلیک کنید.
صورتم قرمز شد
قرمز شدم و ناگهان احساس کردم که درونش می سوخت شباز خیلی خوش تیپ بود و این که چنین حرفی زد... کمی احساس ضعف کردم. کسی همچین چیزی به من نگفته بودسال ها. این واقعیت که من و شوهرم رابطه خوبی با هم نداشتیم به این موضوع دامن زد. من توهین نشدم، اما احساس کردم باید آزرده شوم.
اینجا را کلیک کنید تا بخوانید چرا روابط خارج از ازدواج می تواند به ازدواج شما کمک کند.
من از او بزرگتر بودم، متاهل بودم و در محل کار شهرت داشتم. اما چیزی جز این واقعیت که شباز حتی به بدن من فکر می کرد به من نرسید.
اینجا را کلیک کنید تا در مورد راه های زنده ماندن از ازدواج بدون جنسیت بدون تقلب بخوانید.
او جسورتر شد
"می دانید آنها خوب هستند. چیزی که زیر صورتت نهفته است."
من ساکت بودم و از طریق بدنم به صفحه کامپیوتر خیره شدم به من خیانت کرد.
"میدونی، تو کاملا قرمز شده ای و این خیلی سکسی است..." روش جسورانه و جذاب او.
برای خواندن این داستان در مورد زنی که به دلیل کوچک بودن سینه هایش طرد شد، اینجا را کلیک کنید.
خودم را مجبور کردم که به چیز دیگری فکر کنم. من نمیتوانستم این کار را بپردازم، نمیتوانستم تصور کنم که در دفتر کار کنم. احساس درماندگی می کردم. سعی کردم به شوهرم فکر کنم، اما پیراهنی که او را در آن تصور می کردم، صورتی بود. شباز صورتی پوشیده بود. به آشپزخانه ام فکر کردم، اما چهره شباز در تمام وسایل براق آنجا منعکس می شد. می خواستم به آخرین تعطیلاتم در میسور فکر کنم، اما راننده ای که ما را به آنجا می برد، چهره ای شبیه شباز داشت. همه جايواكرها هم همينطور. این جذابیت شباز بود.
برای خواندن این زنی که پس از انتقام عالی برنامه ریزی کرد، اینجا را کلیک کنیداو متوجه زن دیگر شد.
او همین الان جلوتر رفت
«آیا به این فکر میکنی که من تو را لمس کنم؟»<
اشک در من حلقه زد چون از این ایده که شباز مرا اینطور غافلگیر کرده بود خوشم نمی آمد. برگشتم سمتش و گفتم: بس کن. صدای من ضعیف بود و با یک نگاه به صورت او میدانستم که برای همیشه کارم تمام شده است.
اینجا را کلیک کنید تا در مورد آنچه در این داستان اتفاق افتاده است، وقتی شوهر آنها را در حال ارسال پیامک گیر انداخت، اینجا را کلیک کنید.
صورتش درخشید. لب هایش نرم به نظر می رسید. تنها کاری که میخواستم بکنم این بود که با او کنار بیایم. فکر نمیکردم واقعاً میخواهم در دفتر بیرون بیایم!
بوسه مخفیانه و نحوه شروع به تشخیص ما در دفتر
شباز یک بازیکن بود. بلند شد و اومد سمتم و دستمو گرفت. او عمیقاً در چشمان من نگاه کرد و گفت: برای این موضوع خیلی متاسفم. اما تو یک زن جذاب جهنمی هستی.» بعد خم شد و مستقیم روی لبم بوسید. این بهترین بوسه زندگی من بود.
یک شنبه بود و دفتر خالی بود. قرار شد رئیس هر وقت بخواهد بیاید. اما من واقعاً اهمیتی ندادم و شروع کردیم به بررسی در اداره. درست همانجا روی صندلی من.
اینجا را کلیک کنید تا در مورد آنچه که وقتی زن خانه دار تنها با مجرد جوان آشنا شد، بخوانید.
این افتضاح بود! چی بگم؟ ما آنقدر ناامید بودیم که در دفتر کار را بفهمیم که هیچ چیز دیگری مهم نبود. در واقع، آنچه از آن شنبه شروع شد، متوقف نشده است. هر زمان که دفتر خالی است، ما می سازیمخارج شد.
اکنون پنج سال است
الان پنج سال است. گاهی احساس می کنم عاشق شباز هستم. در زمانهای دیگر، احساس میکنم که از او استفاده میکنم تا به شوهر مذهبیام بازگردم. و گاهی اوقات احساس می کنم شباز را به عنوان یک سرگرمی می گیرم. من احساس بدی دارم، اما باز هم نباید، چون شباز هم فقط یک بچه نیست و سهم خودش را از تفریح می برد.
برای خواندن اعترافات یک زن متاهل که عاشق مرد جوانی است اینجا را کلیک کنید. .
همچنین ببینید: اگر عاشق یک مرد متاهل هستید چه باید کردهمه در دفتر این حس را دارند که چیزی بین من و شباز در جریان است. مدیر عامل من اهمیتی نمی دهد و به من اشاره کرده است که او هم می داند. به هر حال چرا او مشکلی نخواهد داشت؟ من می دانم که چگونه معاون شرکت ما خانمی است که فقط هشت سال پیش به عنوان برنامه نویس پیوست. دنیای شرکت ها رازهایی دارد که هیچ کس از آن خبر ندارد. و این ساختمانها چشمهای نابینا و گوشهای ناشنوا دارند و اینجا محل رونق من و شباز است.