داستان عشق مایا و میرا

Julie Alexander 12-10-2023
Julie Alexander

همانطور که به Jayeeta Ganguly گفته شد (نامها برای محافظت از هویت تغییر کرده اند)

"خانه های ما فقط چهار تا پنج کیلومتر دورتر هستند، اما ما را برده است. 14-15 سال برای طی کردن آن فاصله و پیدا کردن یکدیگر…”

مایا و میرا داستان خود را با این مکاشفه آغاز کردند.

مایا درونگرا و خلاق اولین کسی بود که صحبت کرد.

یک کابوس طولانی

"من در یک خانواده عمیقا مذهبی و ارتدکس هندو در شرق هند به دنیا آمدم و مجبور شدم برای تکمیل تحصیلات کلاس دوازدهم بجنگم. 18 سالم بود که ازدواج کردم. همسران فوق محافظه کار من به من اجازه دادند فارغ التحصیلی ام را به پایان برسانم، اما از یک کالج دخترانه، طبق قوانین بی شماری کهنه آنها. در طول نه سال اول ازدواجم، هیچ رابطه ای – فیزیکی یا غیر آن – بین من و شوهرم وجود نداشت. و سپس زمانی که شوهرم دو بار - در دو شب متوالی - به من تجاوز کرد، یک کابوس در دنیای من رخنه کرد و سپس مانند یک پارچه پاره پاره شده مرا نادیده گرفت. نه ماه بعد، دخترم را به دنیا آوردم.»

«فاجعه نهایی زمانی رخ داد که متوجه شدم شوهرم همجنسگرا است. او شروع به آوردن "دوست پسر" خود به خانه کرد و من مجبور شدم برای آنها غذا درست کنم. یک شب بالاخره صبرم از بین رفت و جواب خواستم. ضربات شوهرم باعث شد تا شش ماه آینده در رختخواب محبوس شوم.» مایا با قدرتی باورنکردنی طلاق گرفت و شروع به تدریس خصوصی و خیاطی کرد تا زندگی خود و فرزندش را تامین کند.

مرتبطخواندن: او عروسی خود را به خاطر معشوقه لزبین خود متوقف کرد

این داستان تکان دهنده نیاز به سکوت دارد تا کاملا جذب شود. پس از مدتی، برونگرای این دو، میرا، داستان او را روایت کرد.

«من نیز مانند مایا از یک خانواده ارتدوکس هندو هستم. اولین تجربه من از «با یک زن بودن» زمانی بود که در کلاس هفتم بودم. آن موقع اینطور نبود که از جهت گیری خود اطلاع داشته باشم، اما این رابطه برایم اهمیت زیادی داشت. بعد از اتمام مدرسه وارد دانشگاه شدم و با پسرها قرار گذاشتم. اما طولی نکشید که فهمیدم بدن مردان هرگز مانند یک زن برایم جذابیتی نداشت.»

و آنها در دانشگاه به بی تکلف ترین راه ها ملاقات کردند.

بدون هیچ تعاملی، آنها فقط می دانستند که یک چیز مشترک دارند - ایمانشان به همان قدرت الهی.

بعد از فارغ التحصیلی، آنها راه خود را رفتند و این باید پایان داستان آنها می بود. فقط اینطور نبود.

همچنین ببینید: دوست نداشتن در رسانه های اجتماعی: 6 نکته در مورد نحوه انجام آن مودبانه

به سال 2013 برید.

یک جلسه تصادفی

میرا اسکوتر خود را برای تست درایو بیرون آورده بود که مجبور شد ترمز کند برای کسی در جاده سخت است معلوم شد که یک نفر مایا است که دفترش در همان خط بود. آنها شماره تلفن های خود را رد و بدل کردند و با دلشکستگی یا مشکلات خانوادگی شروع به حضور دائمی در زندگی یکدیگر کردند. دیدگاه غیر قضاوتی مایا نسبت به جهت گیری خود نیز برای میرا معنی زیادی داشت.

مطالب مرتبط: عشق ناراحت کننده برهما و ساراسواتی

در طول یکمایا که با دخترش مشکل داشت، از میرا خواست که با او به تعطیلات برود. این یک نقطه عطف در زندگی آنها بود. من هر روز صبح می شنیدم که مایا آهنگ های عبادی می خواند و صدای آرام او مرا مسحور می کرد. میرا قاطعانه می گوید.

همچنین ببینید: آیا باید از دوست پسرم جدا شوم؟ 11 نشانه که احتمالاً زمان آن فرا رسیده است

و مایا چطور؟ «در طول سفر، متوجه شدم که هر دوی ما به اشک‌هایمان اجازه می‌دهیم تا وقتی پروردگار الهی را می‌پرستیم حرف بزنند. علیرغم روکش سخت او، یک کودک کوچک در میرا وجود داشت که هوس عشق واقعی می کرد.

دوستی آنها قوی تر شد، تا اینکه میرا در نهایت تصمیم گرفت خواستگاری کند. من نمی توانستم بیشتر از این صبر کنم. ما کوکتل را تماشا کردیم و پس از پایان آن، به او گفتم که آیا متوجه شده است که چگونه گوتام (سیف علی خان) با میرا معنوی (دیانا پنتی) کنار هم نشسته است و سپس از او پرسیدم، "آیا دریفت من را فهمیدی؟" میرا اعلام می کند.

گذشته مهم نیست

مایا مهم بود. «با توجه به گذشته دردناکم، قلبم در برابر مردان سخت شده بود. میرا به من این امکان را داد که زندگی را از دید جدیدی ببینم. مهم نبود که ما به اندازه پنیر و مرغ متفاوت بودیم و هنوز هم هستیم - من از این استعاره استفاده می کنم زیرا من یک گیاهخوار خالص هستم و میرا یک غیر گیاهخوار سخت هسته ای است."

«تنها چیزی که می‌دانستم این بود که یک ارتباط وجود دارد و برای اولین بار در زندگی‌ام، با میل خودم تصمیم گرفتم. مایا اعلام کرد: «بله».

اما او یک شرط داشت. "من باید برنده می شدممن و دختر نوجوانش رضایت دادم. میرا که چشمانش می‌درخشد، می‌افزاید: «امروز روز پدر، پیامی دل‌گرم از دخترمان دریافت کردم.

مایا و میرا در سه سال گذشته با هم بوده‌اند، اما آن‌ها از این که نمی‌توانند با هم زندگی کنند، ابراز تاسف می‌کنند - نه هنوز. مادران ما به طور معجزه آسایی رابطه ما را پذیرفته اند، اما ما باید به طور کلی به خانواده و جامعه خود فکر کنیم. اما چقدر آرزو می‌کنیم که در دنیایی زندگی کنیم که زوج‌ها مجبور نباشند در برابر فشار جامعه سر تعظیم فرود آورند و این شانس را برای دوست داشته شدن واقعی از دست بدهند! مایا و میرا قبل از خداحافظی با من می گویند.

من شنیدم. من با آنها موافقم. آیا؟ ترجیح می دهم تنها باشم تا با کسی که به من صدمه بزند. 5

Julie Alexander

ملیسا جونز یک متخصص روابط و درمانگر دارای مجوز با بیش از 10 سال تجربه است که به زوج ها و افراد کمک می کند تا رازهای روابط شادتر و سالم تر را رمزگشایی کنند. او دارای مدرک کارشناسی ارشد در ازدواج و خانواده درمانی است و در محیط های مختلفی از جمله کلینیک های بهداشت روان اجتماعی و مطب خصوصی کار کرده است. ملیسا مشتاق کمک به افراد برای ایجاد ارتباطات قوی تر با شرکای خود و دستیابی به شادی طولانی مدت در روابط خود است. او در اوقات فراغت خود از مطالعه، تمرین یوگا و گذراندن وقت با عزیزان خود لذت می برد. ملیسا امیدوار است از طریق وبلاگ خود، رمزگشایی شادتر، رابطه سالم تر، دانش و تجربه خود را با خوانندگان در سراسر جهان به اشتراک بگذارد و به آنها کمک کند عشق و ارتباط مورد نظر خود را پیدا کنند.