فهرست مطالب
همانطور که به Saurabh Dalal گفته شد
همه چیز در یک عصر شنبه تنبل شروع شد. غزل هایی از لیست پخش جاجیت سینگ من از بلندگوهای اتاق نشیمن پخش می شد و من برای هر دوی ما یک لیوان شراب قرمز می ریختم. امروز عصر جایی برای رفتن نداشتیم. به نظر می رسید چند سالی است که آخر هفته آرامی را در خانه گذرانده بودیم، نه بیرون رفتن و نه از کسی در خانه پذیرایی کردیم. فقط ما دو تا. و احساس آرامش می کرد. آرام. صلح آمیز. همانطور که نمی خواهیم، ما با هم در آشپزخانه کار می کردیم. شوتا به یک کتاب دستور غذا اشاره می کرد، در حالی که مواد مختلفی را آماده می کرد که در یک Khow Suey قرار می گیرد، در حالی که من تمام سبزیجاتی را که سالاد یونانی مورد علاقه من را تشکیل می دهند، خرد می کردم و برش می دادم.
ما از تجربه کار با هم در این سالاد لذت می بریم. آشپزخانه در حالی که یک غذای مجلل و مقوی را آماده می کنیم، در مورد روز خود صحبت می کنیم، تا بعداً با تماشای آخرین فیلم یا گوش دادن به موسیقی مورد علاقه خود، در پایان یک روز طولانی، آن را بخوریم. و امروز که آخر هفته است، عجله ای برای زودتر پایان دادن وجود نداشت. از قبل میتوانستم احساس کنم که این عصر قرار است با یک یادداشت بسیار رمانتیک به پایان برسد.
لیوانهای شراب از قبل بیرون آمده بودند و من در حال جستجوی خواربارفروشی آنلاینی بودم که سفارش داده بودیم تا چیز دیگری را به غیر از منوی غذایی که داشتیم پرت کنم. داشتند روی آن کار می کردند.
توافق تعطیلات
من سومین لیوان شرابم را می خوردم در حالی که او دومین لیوان شراب خود را می خورد که ما با شراب به اتاق نشیمن رفتیم.بشقاب ها زمانی که غذا را تمام کردیم و آخرین قطره شراب را از بطری تخلیه کردیم، هر دو احساس خوبی داشتیم. موبایلم وزوز کرد این پیامی بود از طرف شاراد، دوست صمیمی من از محل کار.
شوتا و همسر شاراد سواتی با هم دوست هستند. شاراد ما را تحت فشار قرار داده بود که آخر هفته آینده برای تعطیلات به اوتی برویم و به نظر می رسد که او یک معامله آنلاین خوب پیدا کرده است. معامله خوب به نظر می رسید، بنابراین من به او کمک کردم تا رزرو را ادامه دهد. به محض اینکه به شوتا درباره نهایی شدن برنامه های سفر گفتم، پوزخند شیطنت آمیزی زد. "پس اکنون شما این فرصت را خواهید داشت که او را نگاه کنید. میدانم چرا با آنها این سفر را پذیرفتی،» او چشمکی زد.
معمولا سرخ میشدم و اعتراض میکردم، اما شراب باعث بیاحتیاطی من شده بود. "آره. چرا که نه؟ اما فکر نکنید که من متوجه نشده ام که چگونه تنها ذکر نام او شما را در رختخواب اینقدر شیطون و شاخ در می آورد.
ما یک بازی فانتزی در حال انجام داشتیم که در آن شاراد و سواتی وقتی با هم عشق می ورزیدیم، اغلب نام ها ظاهر می شد. او سرخ شد. او حتی گاهی اوقات لباسهای ابریشمی را که سواتی میگفت معمولاً میخرد میپوشید. من به این ایده می روم.
همچنین ببینید: قرار ملاقات با یک فرد متفکر: 15 نکته برای موفقیت آنبیملاحظهتر شدم، "آیا فکر میکنی آنها هم مانند ما درباره آنها به ما فکر میکنند؟"
"همه زوجها چنین فکری میکنند،" او پاسخ داد.
اقتدار بر همه زوج ها؟ اوه، حدس میزنم همسرانشان بیایند و به شما اعتماد کنند،» کمی با تمسخر گفتم.
یک احساس متقابل
«نمیدانمدر مورد همه همسران اما بله…. سواتی اعتماد کرد. او با درخشش در چشمانش پاسخ داد.
"چی؟" از کجا می دانی؟»
«هفته گذشته زمانی که ما در مگامارت بودیم، او به من اعتراف کرد. علاوه بر این، او به من گفت که حتی شاراد هم من را خیلی دوست دارد.»
من نمی توانستم گوش هایم را باور کنم. زنی که در مرکز خیالات من قرار داشت، من را دوست داشت. احساس سرخوشی کردم ناگهان به یاد آوردم که چگونه شاراد به طور اتفاقی به یک سایت دوستیابی آنلاین اشاره کرده بود که در آن زوج ها پروفایل خود را برای ملاقات با هم در یک محیط صمیمی پست می کردند. او گفته بود که او نیز اخیراً پروفایل خود را در آنجا ایجاد کرده و از همه جور مردم درخواست دوستی دریافت کرده است. او حتی مرا تشویق کرد که به این وب سایت بپیوندم. و کلمه ای که استفاده می کرد چه بود؟ مبادله! فکر می کردم این فقط یک مرحله گذرا است. یعنی تا الان.
قطره پنی
چیزها ناگهان سر جای خود قرار گرفتند. سواتی با اشاره به علاقه خود به من به شوتا، شاراد در مورد این سایت مبادله، برنامه های سفر آخر هفته به من گفت. من نظرم را با شوتا در میان گذاشتم. در ابتدا، او این را مضحک دید که شاراد و سواتی علاقه مند به معاوضه با ما هستند. با این حال، هر چه بیشتر در مورد آن بحث می کردیم، احتمال آن بیشتر می شد. در نهایت، او بیپرده از من پرسید: «میخواهی این کار را با او انجام دهی؟» می دانستم که این لحظه حقیقت است. در حالی که هیجانم را مهار کردم، سعی کردم تا جایی که ممکن است آرام جواب بدهم: «فقط اگر اجازه بدهید. و آیا شما آماده دریافت هستیدبا شاراد صمیمی؟»
همچنین ببینید: روابط بین نژادی: حقایق، مشکلات و توصیه هایی برای زوج ها«نمی دانم. این یک توسعه بیش از حد به طور ناگهانی است. خیال پردازی در مورد آن اشکالی ندارد، اما انجام آن واقعاً...» او ادامه داد.
«ببینید که آیا ما تا به حال چنین کاری را با کسی انجام می دهیم، من نمی توانم زوجی زیباتر و دوستان صمیمی تر از آنها فکر کنم. "
"می دانم، اما اگر این روی دوستی ما تأثیر بگذارد چه؟"
"دقیقا. دوستی ما به قدری قوی است که آنها افراد ایده آلی برای امتحان کردن با آنها هستند. ما در رختخواب خیلی درباره آنها خیال پردازی کرده ایم. آیا زمان انجام کار واقعی فرا نرسیده است؟»
مطالب مرتبط: 8 چیزی که هر شوهر پنهانی در رختخواب می خواهد.
شوتا بلافاصله پاسخی نداد. اما جواب او را بعداً در اتاق خوابمان گرفتم. شور بی نظیر عشق ورزی ما به من گفت که بحث ما بذری در ذهن او کاشته است. همانطور که هر دوی ما به طور همزمان به اوج رسیدیم، من احساس کردم که در زندگی به او نزدیکتر شدهام.
مطالب مرتبط: زندگی جنسی من با شوهرم خوب است، اما هنوز هم میخواهم خودارضایی کنم.
ماجراجویی آغاز می شود
صبح روز بعد، با شاراد تماس گرفتم تا جزئیات دقیق سفر را نهایی کنم. قبل از قطع کردن تلفن، به طور اتفاقی به این موضوع اشاره کردم که در وب سایتی که او به آن اشاره کرده بود، یعنی The Adult Hub، نمایه می سازم. سکوتی حیرتآور و به دنبال خندهای خندهآمیز از او حاکم شد. متوجه شدم که کاری که ما وارد آن میشویم به صداقت و ارتباط آزاد بین هر چهار نفر نیاز دارد. نمیدونستم تست میشهمحدودیت های روابط ما بیش از آن چیزی است که می توانستم تصور کنم.
هم شوتا و هم من شروع به آماده سازی برای سفر کردیم. ما خریدهای آنلاین زیادی از تی شرت گرفته تا حوله و مایو و کت انجام دادیم. ما می خواستیم جذاب و شیک به نظر برسیم. من مخصوصاً یک جفت آویز برای شوتا گرفتم و او یک کیف چرمی جدید به من هدیه داد. ما فوق العاده هیجان زده بودیم.
>>