فهرست مطالب
دوجنسی بودن و همزمان متاهل بودن چیزی است که من چند سالی است که درگیر آن هستم. بیرون آمدن در زمانی که متاهل هستید به شجاعت زیادی نیاز دارد و تا حدودی به ثبات نیز نیاز دارد، از نظر مالی، و البته عشق و حمایت.
زنان دوجنسه در حال حاضر هدف بسیاری از افراد هستند. قلدری، اما زنان متاهل دوجنسه باید با نفرت در سطح افراطی مقابله کنند. اما هیچ چیز در زندگی آسان به دست نمی آید، و من نیز راه و داستان خود را هموار کردم تا برای همه تعریف کنم.
من فکر می کنم دوجنس گرا هستم
وقتی به روشی خاص بزرگ می شوید، آزادی کمی دارید. کشف تمایلات جنسی شما شما از نظر ذهنی برای جذب افرادی از جنس مخالف و ایفای نقش های سنتی جنسی شرطی شده اید، بنابراین وقتی شروع به داشتن احساسات نسبت به افراد همجنس می کنید، ناگهان به شما برخورد می کند و می گویید: "من می دانم که من هستم. همجنس گرا نیست اما من قطعاً رک نیستم." نصیحتی از من به شما، در سنین نوجوانی شروع به پرسیدن این سوالات کنید. اگر شما یک زن دوجنسه هستید که با یک مرد ازدواج کرده اید، و به تازگی به تمایلات جنسی خود پی برده اید، راه درازی پیش روی شماست.
چگونه بفهمیم دوجنسه هستید
بله ، من دوجنسه و متاهل هستم. با یک مرد ازدواج کرد. بله، مدتی طول کشید تا این را بفهمم. اما برای کمک به زنان دوجنسه در سراسر جهان، نکاتی را به اشتراک میگذارم و داستانم را برای کمک به شما بیان میکنم.به سوال پرهیاهویی که در ذهن شما منعکس می شود پاسخ دهید: «چگونه بفهمیم دوجنسه هستید؟»
مسیر کشف
دوجنسیتی، برای من، ناخودآگاهتر از هر چیزی بود. ظهور سال های نوجوانی با خود آگاهی از این واقعیت را به همراه داشت که من یک فرد بسیار جنسی هستم. احساس سوزن سوزن شدن ایجاد شده بود و من متوجه شدم که وقتی کاری برای "آن" احساس گزگز انجام دادم، احساس خوبی داشتم.
با این وجود، من هنوز کودکی بودم که در حال اکتشاف خیس و وحشیانه بودم. اولین دوست پسرم کسی بود که عاشقش شدم. من نمی دانستم که او بخشی از جامعه LGBTQ است، و حتی وقتی فهمیدم (ای کاش می توانستم به شما بگویم چطور، اما او خیلی از این موضوع خوشحال نخواهد شد)، هیچ چیز غیرعادی در مورد آن احساس نکردم.
بعد از 16 سالگی بود که شروع به خواندن در مورد این چیزها کردم و این مرا غافلگیر کرد. من متوجه شدم که افراد با جنسیتهای مختلف وجود دارند و هر دختر یا پسر همجنسگرا به یک شخص مستقیم برخورد نمیکند.
بهعنوان یک زاغی کنجکاو، در آبهای ناشناخته فرو رفتم، بیاطلاع از مسیر پیش رو. من با جریان شنا کردم و در نهایت، مرحلهای فرا رسید که من یک نفر را در زندگیام میخواستم - یک پسر یا یک دختر، واقعاً مهم نبود.
مردم اطراف من به طرز وحشیانهای قضاوت میکردند. برخی میگفتند من سعی میکنم خوب رفتار کنم، برخی دیگر فکر میکردند که این استراتژی من برای جلب توجه است، اما حقیقت این بود که من خیلی قبل از اینکه در مورد آن چیزی یاد بگیرم به این منطقه قدم زدم.
دختر وحشی شد
چگونه دقیقادختری مثل من را در دبیرستان تصور میکنید – قفلهای تیره و مواج، یقههای بلند، پاشنههای مدادی، دهان قرمز و چشمهای دودی؟ جواب منفی. من این شخص کوچک بودم که تیهای گشاد، شلوار جین گشاد و شناورهای بزرگ پوشیده بودم. من توانسته ام خود را به دختری که توصیف قبلی کرده بود تبدیل کنم، اما این یک تغییر اخیر بوده است.
همچنین ببینید: 15 نشانه که او می خواهد به احساسات خود در مورد شما اعتراف کنداولین بازی من با پسری بود که در مهمانی یکی از دوستانم با او برخورد کردم. آن شب یک شب انفجاری بود و من شواهد کافی جمع آوری کردم تا ثابت کنم که من یک ترقه در رختخواب هستم. اینکه بگویم این کار باعث افزایش اعتماد به نفس من شد، یک دست کم گرفتن فاحش است. مواقعی بود که من جذب یک دوست دختر شدم، اما هرگز از مرز عبور نکردم.
"آیا شما جدی دوجنسه هستید؟" سوالی بود که خیلی ها پرسیدند در واقع من اولین کسی بودم که این را از خودم پرسیدم. بارها بیشماری بودهاند که آن را رها کردهام، و آن را بهعنوان یک شیفتگی یا یک قسمت دیگر در حالت مستی نادیده گرفتهام. اما با گذشت زمان متوجه شدم که این ربطی به الکل ندارد.
من هرگز نباید آن افکار را سرکوب می کردم. بهتر است زودتر خودتان را بپذیرید تا اینکه بعداً دوجنس گرایی را کشف کنید. از اینکه به دلیل ترس از بیرون آمدن از کمد به طور کامل خاموش شدم پشیمان هستم.
اولین بیداری من در یک مهمانی خانگی اتفاق افتاد که اولین برخورد واقعی من با یک زن بود. هر دوی ما کاملا مست بودیم، و فقط بگوییم که امیدوارم اتفاقی بیفتد. نه اینکه برای انجام کاری دست از سرم برداشته باشمدر مورد آن.
از آنجایی که شانس داشت، یک چیز به چیز دیگری منجر شد و ما در نهایت یک جلسه آرایش کامل داشتیم. این قسمت خاص این واقعیت را تثبیت کرد که من فقط «دو کنجکاو» نبودم، بلکه «دوجنسگرا» بودم و کاری برای تغییر این جهتگیری نمیتوانستم انجام دهم.
بین برگهها
من تا آنجا که ممکن است عجیب و غریب جنسی هستم. من فقط بی نیستم، بلکه BDSM را نیز تمرین میکنم - زمانی که با یک زن هستم، غالب و وقتی با یک مرد هستم، تسلیمکننده. اما، چالش واقعی یافتن زنی است که طول موج یکسانی داشته باشد. دشوار است، اما خیلی سخت نیست.
در واقع، وقتی زن دیگری از آنها درخواست میکند، خوشحال میشوند - یا حداقل من به اندازه کافی خوش شانس بودهام. پیشنهاد میکنم آن نکات ظریف را انتخاب کنید - آن بارانی از تعارف، آن لمسهای ظریف... اما مهمترین آنها - همه چیز را آهسته پیش بگیرید و ببینید که او چه احساسی دارد.
تفاوت استثنایی بین عشق ورزیدن با یک مرد وجود دارد. و عشق ورزیدن به یک زن و همه مردانی که با آنها بوده ام، همانطور که اکثر زنان می گویند، خودخواه نبودند. من مردانی را میشناسم که قبل از تشویق من به شهر میرفتند تا از آنها راضی کنم.
اما آنچه که عشقبازی با یک زن را متمایز میکند این است که شما دقیقاً میدانید که زن دیگر چه چیزی را دوست دارد، بنابراین تکرار کردن آن آسانتر است. هر زن دارای مناطق اروژنی متفاوتی است - من کسی را می شناسم که گردنش حساس است، دیگری را می شناسم که با لمس های طولانی روشن می شود - نکته کلیدی این است کهسعی کنید، اذیت کنید، لمس کنید، آزمایش کنید و در صورت تمایل با انگشتان، زبان و در نهایت با اسباببازیها تمام تلاش خود را انجام دهید.
همچنین ببینید: رفع یک رابطه سمی – 21 راه برای درمان با همبین زن و مرد، ارگاسم اهمیت بیشتری دارد. بر خلاف آن، روابط همجنس گرا بیشتر برای لذت بردن از طرف مقابل است تا ضربه زدن به او. اگرچه ارگاسم یک "دو محصول" است، اما لزوماً هدف صمیمی بودن نیست.
من دوجنسه و متاهل هستم، اکنون همه این ترفندها را انتخاب کرده ام. اگر قبلاً میدانستم که ارضای زنان در رختخواب بسیار آسانتر است، هرگز با مردی ازدواج نمیکردم.
زندگی پس از ازدواج
یک همسر دوجنسگرا بودن چیزی است که مدتی است درباره آن صحبت کردهام. اکنون. من از تمایلات جنسی خود و این واقعیت که هم جذب مردها و هم زنان هستم، ابایی ندارم. و این بعد از ازدواجم تغییری نکرده است.
به خاطر داشته باشید، من خیلی وقت است که ازدواج نکرده ام، اما من با این مرد شگفت انگیز ازدواج کرده ام که قویاً معتقد است که من نباید خودم را از انجام کارها محدود کنم فقط به این دلیل که من متر متفاوت است. هر دوی ما یک خط مشی "زندگی و اجازه زندگی" داریم، که، خدا را شکر، به این معنی است که می توانیم بدون ترس از قضاوت، درباره هر چیزی با یکدیگر صحبت کنیم.
اما این بدان معنا نیست که او خاص است. خوشحال است که او باید در این ببر پر جنب و جوش بچرخد. وقتی هنوز با هم قرار می گذاشتیم متوجه شدم که دوجنسه بودنم را به او گفتم. وفادار به خط مشی خود، او با آن کاملاً خوب بود، زیرا این چیزی بود که من را تبدیل به زن امروزی کرد.
این همه چیز نبوددر ابتدا به همین راحتی بیرون آمدن در زمانی که متاهل هستید با درام های زیادی همراه است - دعوا با شوهر، دعوای دائمی زن و شوهر، و در نهایت آنها مرا از خانه بیرون کردند. شوهرم آنقدر مرا دوست داشت که مرا ترک نکرد و به تدریج از تمایلات جنسی من حمایت کرد.
اما، صادقانه می گویم. من از واکنش او به یکی دیگر از سؤالاتم خوشحال نشدم - "اگر بچه های ما دوجنسه یا همجنسگرا باشند چه می شود؟" چیزی در مورد لحن او مرا آزار داد. من میخواستم تمام باورهای نادرست در مورد همجنسگرایان را همان موقع از بین ببرم. اما من ترجیح دادم آن را نادیده بگیرم، بالاخره در آینده است.
اما به شما اجازه میدهم راز کوچکی را مطرح کنید. اگر بچه های آینده من همجنس گرا یا دوجنسه باشند، خوشحال ترین خواهم بود. محیط پیرامون تمایلات جنسی به آرامی در حال باز شدن است و فرزندم مجبور نخواهد بود با چالش هایی که من مجبور بودم روبرو شود. از آنجایی که من دوجنسه هستم و متاهل هستم، ممکن است تعصب به نظر برسد، اما من فقط بهترین چیز را برای فرزندانم میخواهم.
او در دنیایی بزرگ میشود که فردی را بر اساس او قضاوت نمیکند، جسور و مستقل باشد. ترجیحات جنسی او امیدوارم این رویای من به واقعیت تبدیل شود. یک روز.