فهرست مطالب
من از داستان های رابطه زناشویی هندی شنیده بودم. چگونه زنان خانه دار درگیر امور می شدند و زمانی که شوهرانشان سر کار نبودند، اوقات خوشی داشتند. در واقع، من در مجلات داستانهای روابط خارج از ازدواج زنان هندی متاهل در محل کار را خوانده بودم و اینکه چگونه برخی از زنان، که در غیر این صورت بسیار فروتن بودند، الهه درونی خود را در اتاق های گفتگوی آنلاین رها کردند.
اسم من رینکی است. داستان من اینجاست. زندگی من همه چیز خوب بود. این فقط به خاطر ازدواج من با یک شوهر فوق العاده، دیر یا پسر دوست داشتنی پرانجل نبود، بلکه مردم همیشه می گفتند که من دختر خوش شانسی هستم. پدر و مادر خوب، پدر و مادر خوب، شوهر موفق، زندگی راحت، هیچ چیز در زندگی من از دست رفته است. اما بعد همه چیز تغییر کرد.
وقتی برای اولین بار ریان را دیدم و متوجه شدم که به سمت او کشیده شده ام، مدام از خودم می پرسیدم چرا اینقدر حریص می شوم؟ چه کسی میخواهد به خاطر علاقهمندی تازهای که دارد، یک زندگی راحت و راحت را به هم بزند؟
ریان با دیپشیخا ازدواج کرده بود و آنها یک دختر دوست داشتنی داشتند. ازدواج آنها مانند ما عالی به نظر می رسید و بنابراین من می توانستم احساساتم را مدیریت کنم و نمی خواستم آنها را بیان کنم. اگر این کار را میکردم، احساس میکردم که در نهایت بخشی از آن داستانهای روابط خارج از ازدواج میشدیم که عواقبی به همراه دارد.
همانطور که به دکتر سانجیو تریودی گفته شد (اسامی برای محافظت از هویت تغییر کرده است)
مطالعه مرتبط : یک هندی، موم بیکینی یا مادر گرسنگی جنسی می تواند به یک رابطه زناشویی اضافی پایان دهد
Theآغاز داستان یک همسر هندی
من ساده لوح بودم. من هیچ سرنخی نداشتم که چگونه یک رابطه شروع شد. حتی اگر می خواستم از یکی دور باشم، مرا پیدا کرد. عشق راهی پیدا می کند یا من آن موقع فکر می کردم. وقتی در تلفنم پیامی از ریان دیدم که به من ابراز عشق می کرد، قلبم از دست رفت.
قبل از اینکه تصمیمم را بگیرم که نه بگویم، از نظر عاطفی به شدت به ریان وابسته شدم.
بعد از اینکه رابطه ما شروع به ارسال پیامک کرد و من حتی آن موقع نمی دانستم چیزی که درگیر آن هستم، خیانت عاطفی نامیده می شود. ما مرتباً شروع به ملاقات کردیم و هر لحظه با هم را گرامی داشتیم.
هر بار که نسبت به ویر، که به عنوان یک شوهر یک جنتلمن مطلق است، احساس گناه میکنم، میخواهم از رابطه کنار بکشم. چهره معصوم پسرم پرانجل نیز احساس گناهم را چند برابر می کرد.
اما هر بار که سعی می کردم این رابطه را لغو کنم، ریان می گفت: "چرا خانواده هایمان را بین خودمان بیاوریم؟"
روزهای خوب ادامه یافت و وابستگی من به ریان برای رضایت عاطفی و جسمی مدام در حال افزایش بود. در آن زمان هیچ سرنخی از عوارضی که به زودی زندگیم را فرا میگیرد نداشتم.
داستان رابطه خارج از ازدواج ما متوقف شد
بعد از اینکه دیر، پرانجل و من از یک تعطیلات کوتاه برگشتیم، متوجه شدم که ریان نمیخواهد تماس من را قبول نکنید و به پیام های من پاسخ ندهید. با احساس مشکلی، شروع به بی قراری کردم و به زودی یک تماس کوتاه از ریان دریافت کردم که گفت این رابطه باید متوقف شود.
همچنین ببینید: 18 چیزی که باعث می شود یک مرد بخواهد با شما ازدواج کندمن خیلی شوکه شدمصدای بی احساس و کاری مانند او را بشنوید. چطور میتونه اینقدر بی احساس باشه؟ میخواستم او را تکان دهم، انبوهی از توهین به او پرتاب کنم. اما او در دسترس نبود.
چند روز بعد دوباره تماس گرفت و گریه کرد و گفت: "مگر با من همکاری نداشته باشد، ممکن است مجبور به خودکشی شود." و همکاری من به این معنی بود که فراموش کنم رابطه ای بین ما وجود دارد. او به شدت زیر بار گناه بود و ظاهراً نگران آینده دخترش و تصویر خانواده بود.
من کاملاً متلاشی شده بودم
احساس می کردم کاملاً متلاشی شدم. ذهنم بی حس شد. علاقه به دنیای اطرافم را از دست دادم. دِیر و مادرشوهرم به من خجالت میکشیدند و میپرسیدند چه مشکلی دارد، اما من قدرت فیزیکی صحبت کردن را نداشتم. از نظر ذهنی داشتم به یک خرابه تبدیل می شدم. من از داستان های روابط خارج از ازدواج که مرگ زشتی داشتند شنیده بودم، فکر نمی کردم داستان من هم اینطور تمام شود. آیا اشتباه کردم که ریان را دیوانه وار دوست داشتم؟
تنها چیزی که می خواستم بدانم دلیل این تغییر رفتار ناگهانی در مردی بود که او را بیش از هر کس دیگری در جهان دوست داشتم.
اما ریان این کار را انجام می داد. چیزی نگو تنها کاری که کرد این بود که مدام حرف هایش را تکرار کرد که به خاطر خانواده و به خاطر خوشبختی همه باید این رابطه پایان یابد. پس همه دلایلی که او برای داشتن رابطه نامزدی به من ارائه کرد، اکنون معنایی نداشت؟
او همیشه احساس گناه مرا از بین می برد
وقتی در مورد گناهی که رنج می بردم به او می گفتم، او مسواک می زد. آی تیخاموش حالا او 180 درجه چرخیده بود و به زبانی که من صحبت می کردم صحبت می کرد. من نمیخواستم این را دراز بکشم.
احساس میکردم داستان عشق من شبیه یکی از آن داستانهای عاشقانه زن هندی شده است که او در انتهای آن قرار داشت. من تهدید کردم که او را ترک نخواهم کرد. او به طور ناگهانی تلفن را قطع کرد و من را مسدود کرد.
من متوجه شدم که چگونه چیزی که از نظر اخلاقی درست نیست، می تواند باعث علاقه و اشتیاق شود تا آنجا که شما را ویران کند. هر چه بیشتر به او فکر می کردم، میل به او بیشتر می شد.
احساس می کردم فریب خورده، مورد استفاده و درمانده بودم. ناگهان یک روز به من زنگ زد و به من گفت که همسرش به خانه پدر و مادرش رفته است و دیگر برنگشته و دخترشان را با خود برده است.
ریان متوجه رابطه همسرش شد
رابطه ما شد یکی از پیچیده ترین داستان های روابط خارج از ازدواج. ریان متوجه شد که همسرش دیپشیخا با کسی رابطه دارد. وقتی او را به چالش کشید، او را تهدید به پایان دادن به ازدواج آنها کرد.
او او را یک بی رحم خشک و بی احساس نامید که زندگی با او مجازات بود. او گفت که او قادر به دوست داشتن کسی نیست و زندگی رباتیکی دارد. درگیری ها از تناسب خارج شد و او به خانه پدر و مادرش رفت.
همچنین ببینید: 22 نشانه که نشان می دهد شما با یک تعهد هراسی قرار ملاقات می گذارید - و این به جایی نمی رسداو متلاشی شده بود و مانند یک کودک گریه می کرد و اعتراف می کرد که این کارما است و با همان سکه به او پس می دهد. او می خواست از کارهای ناشایست خود که معتقد بود منجر به کارما بد شده است، توبه کنددر نهایت ازدواج آنها را خراب کرد.
من نتوانستم هیچ یک از این نظریه ها یا داستان ها را بپذیرم. تنها چیزی که می خواستم این بود که او را به زندگی ام برگردانم. من معتقد نیستم زمان درمان می کند. حالا از هر طرف که به رابطه مان نگاه کنم، نمی توانم این واقعیت را بپذیرم که تمام شده است. من بیصدا رنج میکشم، منتظر بازگشت او هستم.
اکنون قهرمان یکی از آن داستانهای مربوط به زن هندی هستم که قبلاً میخواندم. الان چند ماهی است که می گذرد اما من هنوز به امید زندگی می کنم. او هنوز نخواسته با من ملاقات کند.
1