فهرست مطالب
وقتی بزرگ شدم نماینده کلاس و دبیر کالج بودم. طبیعتاً وقتی وارد یک کار جدید شدم، در بین همه افراد با تجربه که خیلی بیشتر از من می دانستند، احساس گم شدن می کردم. نمی گویم که من شیر مغروری بودم که تحمل فرمان گرفتن از مردم را نداشتم، اما راستش را بخواهید، دستور گرفتن از مردم احساس عجیبی داشتم. تازه وارد دانشکده حقوق شده بودم و مثل گوسفندی فروتن در گله شیر ایستاده بودم. اما رئیسم به سرعت توجه من را جلب کرد و هیچ وقت به رئیس متاهلم علاقه پیدا نکردم.
کار من شامل ارزیابیها بود، گاهی اوقات تعدادی از آنها را همزمان. با اینکه زیاد نبود اما تازه کار بودم و وزنه خیلی بزرگی روی دوشم بود. ساعتها طول کشید تا بتوانم یکی از آنها را پشت سر بگذارم، گاهی حتی یک روز.
من عاشق رئیس متاهلم شدم
گروه افرادی که با آنها کار کردم به من کمک کردند وارد جریان کارها شوم. . اولین باری که در یک موضوع حقوقی جدی حضور داشتم مشاهده کردم که کارها چگونه انجام می شود. این سپرده بین دو شرکت بود. و این شاید اولین باری بود که رئیسم را در یک دید جدید دیدم.
رئیس من، 45 ساله، با آرامش پشت میز نشسته بود و چهره صاف خود را از طریق قسمت نامگذاری کننده رسوب حفظ می کرد. در حالی که وکلای جوان تقریباً در گلوی یکدیگر بودند، او خونسردی خود را حفظ کرد و اختلاف بین وکلای خود و وکلای مخالف را حل کرد و تاریخ بعدی را برای جلسه تعیین کرد.
رئیس مرد خوبی بود و چشم بسیار خوبی برای حل و فصل اختلافات شرکتی داشت. تنها چیزی که می دانستم این بود که ارشدترین مدیران با او دوستان خوبی بودند. طبیعی است که به او احترام می گذاشتم. او تازه کارها را مجبور کرد سخت کار کنند اما می دانست چه زمانی ما را به خانه بفرستد. ما تقریباً دو برابر افراد دائمی در شرکت سخت کار می کردیم. پس بله، ما به او احترام گذاشتیم. اما وقتی واقعاً عاشق رئیسم شدم، هرگز متوجه نشدم.
احترام به زودی برای رئیس من تبدیل به یک علاقه شد
روزهایی بود که به نظر می رسید او در حال ترش بود. برای جلب رضایت او و به دنبال راهنمایی او، بار سنگینی را به دوش کشیدم. او هرگز تعریف و تمجید نکرد، فقط سر تکان داد. «آیا شما اسناد را برای آنها ارسال کرده اید؟ شما دارید؟ بسيار خوب." به دنبال تکان دادن سر.
همچنین ببینید: 60 ایده عالی برای قرار ملاقات برای شب جمعه!این تمجیدهای تدریجی و سرسام آور بود که باعث شد به تغییر رفتار او نسبت به خودم توجه کنم. من مرتباً به خاطر کارم تحسین می شدم. ساعات پایانی شب اداری به معنای گفتگوهای سبک بود. او درباره ورود پسرش به یک دانشگاه خوب صحبت کرد. من در مورد اینکه برادرم به تازگی صاحب یک پسر شده است صحبت کردم. به زودی، مشخص شد که شیفت های آخر شب همان چیزی بود که او به دنبال آن بود. با هم قهوه و نوشیدنی خوردیم و ستایش ها زمان زیادی نبرد تا تبدیل به یک ماجرای تمام عیار شود. من قبل از اینکه بفهمم عاشق رئیس متاهلم بودم.
بیشتر بخوانید: او فکر می کرد قرار بود با رئیسش معاشقه کند، اما این حرکت نتیجه معکوس داشت
اول تماس های تلفنی دیرهنگام را در شب، بعد از او شروع کردزن رفته بود بخوابد هیچ وقت از او در مورد رابطه اش با همسرش نپرسیدم. او هرگز نام او را نبرد و من هم هرگز آن را به زبان نیاوردم. احساس میکردم اگر نام او را به زبان بیاورم، به خیانت او و همدست بودن من جان میدهد - چرخ سوم ازدواج. شنیدم طلاق در راه است چون ظاهرا همسرش به او خیانت کرده است. در اعماق وجودم احساس خوشحالی کردم و احساس گناه از بین رفت. تقریباً خوشحال بودم که علاقهام به رئیس متاهلم واقعاً به نفع من است.
سیاست شرکت شروع به آزار من کرد. اگر او طلاق را پشت سر می گذاشت چه می شد، آیا می توانیم عشق خود را علنی کنیم؟ او به من اطمینان داد که هیچ کس در شرکت نمی تواند کاری با او انجام دهد زیرا او مهم است. و او بود! او دوستانی در جاهای قدرتمند داشت که او را نیز قدرتمند می کرد، درست است؟
فکر می کردم رئیس متاهلم به خاطر من طلاق می گیرد
و اگر او حاضر است همسرش را به خاطر من ترک کند، باید واقعاً مرا دوست داشته باشد. . ما با هم "سفرهای کاری" رفتیم و بعداً متوجه شدم که او در همه شهرهای بزرگ لانه های عشقی کمی دارد. من یک بار باردار بودم، اما او برای من "مراقبت" کرد. و این مشکلی نداشت، من نمی خواستم بچه ای خارج از ازدواج داشته باشم.
در آن زمان همه شروع به گمانه زنی در مورد این رابطه کردند. او هرگز چیزی را علنی نمی کرد و من را از گفتن چیزی به مردم منع نمی کرد. سه سال بعد، ما رابطه خود را مخفیانه ادامه دادیم. بعد از یک شب بخار خاص در یکی از خانه های بیرونی او، وقتی رسیدمبه دفتر، افراد گروهم با من ملاقات کردند و به من نگاه کردند. همسرش با زن دیگری وارد شده بود و با هم صحبت کردند.
معلوم شد که او هرگز حتی از همسرش درخواست طلاق نداده است
پس با من به همسرش خیانت کرده است. زن دیگر دوست همسرش بود - زن دیگری که او پس از اطمینان از اینکه قرار است همسرش را طلاق دهد با او همخوابه بود. وقتی زن اذیت شد، او را ترک کرد و دیگر با او تماس نگرفت. همسرم متوجه حال من شد و درست در محل کارم با من روبرو شد و اخلاقم را زیر سوال برد و مرا صدا زد. البته بعد از مداخله مقامات او را اسکورت کردند.
نگاه هایی که همکارانم در آن روز به من کردند را به خاطر دارم. اما رئیسم حالش بدتر بود. زن یک تحقیق کامل در مورد شوهر خیانتکار انجام داد.
همچنین ببینید: در اینجا 8 راه برای تشخیص اینکه آیا مرد شما از شما دوری می کند وجود داردو پدر این زن یک سیاستمدار بود، بنابراین میتوانید تحقیقات عمیقی را که علیه مرد رئیسی که زمانی دوستش داشتم، تصور کنید. او پس از چند ماه استعفا داد، یا پس از شکست از او خواسته شد که برود. مطمئن نیستم. اما همه چیز واقعاً به هم ریخته شد و من شب های بی خوابی و استرس روحی شدید داشتم. چیزی که هرگز تصور نمیکردم علاقهام به رئیس متاهلم در نهایت به آن تبدیل شود.
در نهایت با انتقادهای زیادی مواجه شدم. من بعد از یک سال یا بیشتر شهرها را تغییر دادم. من به یک شرکت متفاوت پیوستم. اکنون سلسله مراتب را بهتر می فهمم. و مردان نیز همینطور