فهرست مطالب
(همانطور که به جوی بوز گفته شد)
همچنین ببینید: 50 موردی که باید با دوست پسرتان صحبت کنید و او را بهتر بشناسیدآیا او واقعاً مجبور بود زمان زیادی را با دوستانش بگذراند؟
اولین باری که احساس کردم همسرم دارد به من خیانت می کند، زمانی بود که بعد از اینکه آپارتمان جدید خود را در گرگان گرفتیم منتظر رفتن من به دفتر شد. بعد از عروسی، حدود یک سال بود که با خانواده بزرگم در خانه ای که در نظام الدین بزرگ شده بودم زندگی می کردیم. من فکر میکردم ازدواج و زندگی در یک خانواده مشترک دلیل صمیمی نبودن ما از نظر عاطفی است.
خواندن مرتبط : داستان اعتراف: تقلب عاطفی در مقابل دوستی - مبهم خط
ما رابطه فیزیکی محکمی داشتیم و به من اعتماد کنید، هرگز انتظار نداشتم چنین ببری در بدن دختر مطیع زندگی کند که به مادر و خاله هایم در آشپزخانه کمک می کرد. اما ارتباط عاطفی وجود نداشت. او در اوقات فراغت خود به خانه دوستانش می رفت یا با پسرعموهایش ملاقات می کرد. مطالب مرتبط: چگونه به زندگی جنسی خود خوش ببخشید
وقتی با او همراه شدم، احساس بیگانگی کردم. او هرگز واقعاً مرا شامل نمی شد. بنابراین فکر کردم که شاید اگر زمان بیشتری برای تنهایی داشته باشیم، میتوانم انتظار عاشقانهای داشته باشم و خانهای در گرگان، نزدیک دفترم رزرو کرده بودم. اما چیزی که فهمیدم چیزی بود که من را کاملاً در هم شکست. با گذشت زمان متوجه شدم همسرم یک پوره مانیا است.
چرا او هرگز در خانه نبود؟
او مشتاقانه منتظر رفتن من به سر کار بود. او دوستان زیادی داشتدر گرگان و از صبح تا شب بیرون بود. من هم دوستانی دارم و به من اعتماد کن، محال است که اینقدر به من وقت بدهند. زندگی شلوغ است. اما دوستان همسرم همیشه آزاد بودند. میدانم که خیانت کار زمان است و بنابراین به این فکر کردم که شاید او با همسر سابقش رابطه دارد. ممکن بود. من هرگز در مورد گذشته او با او یا درباره گذشته خود صحبت نکرده بودم، اما نحوه رفتار او در رختخواب، غیرممکن بود که او یک باکره باشد.
همچنین ببینید: چگونه با شوهر خود صحبت کنید وقتی زن دیگر مادر اوستیک روز، او را دیدم که در حالی که دست در دست هم گرفته بود وارد یک مرکز خرید در نزدیکی خانه ما می شد. مرد. من تو ماشین بودم زنگ زدم بهش بپرسم کجاست؟ او گوشی را بر نگرفت. بعد از رسیدن به خانه از او پرسیدم وقتی زنگ زدم کجا بود. با خونسردی گفت که خواب است. فشارش ندادم من عصبانی بودم. اما من سکوت کردم، چون مرد صبوری هستم.
آنچه کارآگاه متوجه شد
روز بعد برای بررسی موضوع به آژانس کارآگاهی رفتم. گزارش مرا شوکه کرد. در طول هفته بعد، آنها همسرم را دنبال کردند تا متوجه موارد زیر شوند:
1. هر روز بعد از رفتن من، او به خانه پسر جوانی که در دانشگاه بود می رفت. پدر و مادرش معلم مدرسه بودند و خانه اش خالی بود. هر روز ساعت 11، وقتی پسر به دانشگاه می رفت، همسرم با او می رفت.
2. او سپس با مردی که رستورانی در آن نزدیکی داشت برای صرف ناهار رفت. هر روز.
3. سپس او به ورزشگاه رفت و این یک واقعیت شناخته شده بود کهاو با مربی هولناک رابطه داشت.
4. او در کنارش شنا می کرد و شناگر دیگری او را اغلب بیرون می برد.
من ویران شده بودم. نمیدونستم چیکار کنم بنابراین من به پسر عمویم، که اتفاقاً بهترین دوست من هم هست، زنگ زدم - موکش. این موکش بود که اول من را نزد یک مشاور برد، بعد هم همسرم و هم من، و بعد تشخیص داده شد که معتاد به جنسی است. سپس تشخیص داده شد که او یک معتاد جنسی است
چگونه می توانم خودم را به کمک او بیاورم؟
می دانید، آنها به من می گویند که باید حمایت کنم. به من گفتند که باید به او کمک کنم. که باید بفهمم من نتوانستم. رابطه من از بین رفت حوصله لمسش را هم ندارم حوصله نگاه کردن بهش رو ندارم تمام مدت عکس های آن چهار مردی که او با آنها خوابیده بود به سراغم آمد. من نمی توانم بپذیرم که همسرم یک پوره شوم است و اعتیاد جنسی او رابطه ما را خراب کرده است.
اگر شما از چنین مسائلی رنج می برید یا کسی را می شناسید که با روابط خارج از زناشویی مشکل دارد، لطفاً به دنبال خدمات مشاوره آنلاین ما باشید.
تمام مدت عکسهای آن چهار مردی که او با آنها خوابیده بود به من میخورد. من احمق. چگونه میتوانم اجازه دهم این اتفاق بیفتد؟
من واقعاً نمیتوانم به او کمک کنم تا از این وضعیت خارج شود. چگونه می توانم؟ من انسانم اگر بخواهم به او کمک کنم دیوانه خواهم شد. اما به من گفته می شود که منباید برای او خوب نیست. من به این نوع ناخوشی نمی رسم. در دو ماه گذشته اینگونه بوده است. وقتی بیرون می روم در را قفل می کنم. حالا که همسرم در قفل است، افسرده شده است. من باید او را به خرید ببرم، وگرنه ممکن است سعی کند خودش را بکشد. به او پیشنهاد دادم که پیش پدر و مادرش برود، اما او نمیخواهد. او شبح همان چیزی است که قبلا بود. رابطه من شبح چیزی است که می تواند باشد. در فکر برگشتن به نظام الدین هستم. من در مورد معتادان جنسی شنیده بودم، اما هرگز تصور نمی کردم که با یک معتاد کنار بیایم.