فهرست مطالب
هنگامی که در حین انجام کارهای زشت گیر میافتید، شاخدار دراپدد میتواند به سرعت به شرمزده مرده تبدیل شود.
هیچ خجالتی بزرگتر از گرفتار شدن در حین انجام کارهای زشت نیست. یک دقیقه شما در حال بوسیدن مردتان هستید و همه چیز داغ و سنگین می شود، و دقیقه بعد، به چهره برافروخته مادرتان خیره شده اید. اوه، خجالت واقعی است.
وقتی میل جنسی را از بین می بریم، گاهی اوقات اوضاع به سمت جنوب می رود. گاهی اوقات در قفل کردن درها قبل از فرود آمدن برای انجام کار خیلی سست هستیم و گاهی اوقات این سرنوشت است. فعالیت جنسی توسط یک چشم کنجکاو که کاری در آنجا ندارد کوتاه می شود. برای یافتن داستانهای شگفتانگیز از این که چگونه این زوجها در حین انجام کارهای ناگفتنی گرفتار شدند، ادامه دهید.
7 زوج اعتراف میکنند که چگونه در حین ساخت و ساز دستگیر شدند
مهم نیست دلیلش چیست - چه والدین ، پسرعموها، پلیس ها، هم اتاقی ها یا برخی از افراد تصادفی، صحبت کردن در حین انجام کار خسته کننده است. و ناگفته نماند، فوق العاده شرم آور است.
با این حال، احساس بهتری دارد که بدانیم در این مورد تنها نیستیم. تقریباً هر زن و شوهری در ملاء عام دستگیر شدهاند و زندگی میکنند تا داستان ناخوشایند را تعریف کنند.
بنابراین، در اینجا چند داستان توسط زوجهایی که در حال انجام دادن آنها گرفتار شدهاند گفته میشود
1. گرفتار شدن توسط والدین
«من در محل دوست دخترم بودم. تو اتاق خواب بودیم والدین او نمی دانستند دخترشان لزبین است. برای آنها من فقط یک بودمدوست زیر نورهای صورتی که او گذاشته بود روی تخت دراز کشیده بودیم. والدینش شب بیرون بودند و دیگر برنمی گشتند. بنابراین ما نگران قفل کردن درهای قفل قبل از سوار کردن آن نبودیم. ما به شدت در حال آرایش کردن بودیم و لباسهایمان را بیاحتیاطی اینجا و آنجا دور انداخته بودند.
ناگهان در باز شد و مادر دوست دخترم را پشت در میبینم. اون موقع دوست دخترم داره روی سینه های من کار میکنه من یخ کردم، دوست دخترم یخ کرد، مادرش یخ کرد. پس از یک ثانیه سکوت، مادرش می گوید: "اوه، خوب پس مهم نیست" در را پشت سر خود می بندد که او می رفت.
همچنین ببینید: 10 کاری که میتوانید انجام دهید وقتی مردی علاقهمند عمل میکند و سپس کنار میرودخوشبختانه، او فردی شیرین است که نسبت به سایر والدین در مورد ترجیحات جنسی دخترش بسیار بازتر بود. اگرچه او در وسط یک جلسه آرایش متوجه ما شد، اما دیگر هرگز آن را مطرح نکرد. بعد از آن هر وقت در خانه او بودم، قبل از ورود به اتاق اعلام کرد: «سلام، من یک دقیقه دیگر وارد اتاق میشوم». به طور منظم در دفتر و همه در مورد آن می دانند.
2. گرفتار پسرعموی فضول و کوچک
«عروسی پسر عموی من بود. دوست پسر بلندمدت من دعوت شده بود زیرا او اساساً خانواده است. یواشکی زدیم بیرون و رفتیم تو تراس ضیافت پذیرایی. می خواستیم یک بوسه حیله گرانه بدزدیم اما همه چیز از کنترل خارج شد و او آنجا شروع به خوشحالی من کرد. تراس بیشتر تاریک بود و هیچ کس نمی توانست ما را ببیند.
4.گرفتار یک زوج دیگر در جنایت
«در محوطه دانشگاه ما، این قطعه زمین تاریکی وجود دارد که در نزدیکی بلوک اداری کشف کرده بودیم. در کنارش فواره ای عظیم و صخره هایی داشت. یک بار احساس میکردیم واقعاً سفت شدهایم و میخواستیم یک مکان آرام خوب داشته باشیم. سوار دوچرخه شدیم و در حالی که او رانندگی می کرد گردنش را می بوسیدم و به آن مکان رسیدم.
در حالی که روی چمن نشسته بودیم لباس هایمان را می بوسیدیم و در می آوردیم. در حالی که بالای سرش نشسته بودم و قوز خشک می کردم، صدایی را می شنوم که می گوید: «می خواهی این کار را انجام دهی و اینقدر سر و صدا نکنی؟ رهگذران می توانند صدای شما را بشنوند و به این مکان نور می اندازند تا مردم را بگیرند.» مطالب مرتبط: 9 گرمترین منطقه اروژن برای زنان
به نظر می رسد که این فرد نیز با خود آنجا بوده است. دوست دختر برای تشخیص بعد از گفتن این حرف، او به بوسیدن خانمش بازگشت، اما ما بعد از اینکه توسط این زوج گرفتار شدیم احساس عجیبی کردیم، بنابراین تصمیم گرفتیم جای خود را پیدا کنیم.»
5. هم اتاقی و اتاق خوابگاه
ما خوابگاه های مشترک داشتیم. بنابراین داشتن رابطه جنسی در اتاق ها غیرقانونی نبود، بلکه به آن تحقیر می شد. یه بار دوست پسرم اومده بود و داشتیم سر و کله میزدیم. هم اتاقی من بیرون بود اما برگشت در حالی که دوست پسرم زیر پوشش بود و به من خوراکی می داد. زمستان بود، بنابراین ما پتوهای ضخیمی داشتیم. هم اتاقی ام برگشت تا کلید اسکوترم را بخواهد. میتوانستم دوست پسرم را زیر ملحفهها حس کنم که در اواسط حرکت ایستاده بود و از بینیاش نفس میکشید.بی صدا.
هم اتاقی من کلیدها را گرفت و در مورد فیلمی که قرار بود تماشا کنند غر زد و پرسید که آیا می خواهم بروم یا نه. قبل از رفتن، دم در میچرخد و میگوید: "اوه، راستی، پاهای تو از زیر پتو مشخص است، جوبین." جوبین دوست پسر من بود. 5>
«ما توسط همسایه دوست دخترم که پیرزنی شیرین بود، در آشپزخانه گرفتار شدیم. پشت میز آشپزخونه ایستاده بودیم و دوست دخترم داشت به من دم دستی می داد. وسطش در ورودی باز شد و خانم وارد شد. من آنجا بودم، پشت پیشخوان، شلوارم را تا قوزک پاهایم پایین کشیده بود، دوست دخترم، همینطور پشت پیشخوان، روی زانوهایش بود.
مادر بزرگ پیر شیرین آمده بود تا کتاب آشپزی را که به امانت گرفته بود برگرداند. به او گفتم آن را روی میز بگذارد. دوست دخترم از باد دادن من دست کشید و پشت پیشخوان پنهان شد. با پیرزن صحبت کردم و به او و خودم فحش دادم. وقتی بالاخره رفت، دوست دخترم از جایش بلند شد و از خنده منفجر شد." 0> "من در یک خانواده مشترک زندگی می کنم و هیچ چشم اندازی برای ساختن در خانه ام وجود نداشت، به جز زمانی که تمام خانواده برای یک فیلم یا چیزی بیرون رفته بودند (که نادر بود). در یکی از آن روزهای نادر، تمام خانواده من برای یک پوجا در معبدی بیرون آمده بودند. به بهانه قاعدگی برگشتم. (دختران درقرار نیست دوره وارد معابد شود). دوست پسرم اومد. ما یک خانه بسیار بزرگ با اتاق های زیادی داشتیم. از آنجایی که همه بیرون بودند، دوست پسرم را به اتاق خواب پدر و مادرم بردم.
ما زیر پتو رفتیم و کار را ادامه دادیم تا اینکه صدای گرگرفتگی در حمام شنیدم. فهمیدیم کسی آنجاست، دیوانه وار سعی کردیم لباس بپوشیم. معلوم شد خواهر بزرگم بود که نرفت چون معده ناراحت بود. او ایستاده بود و به ما خیره شده بود در حالی که ما با لباس زیرمان بودیم.
او خندید و یک "متاسفم" و "من می خواهم به ماا بگویم" گفت و رفت. ناگفته نماند که او به کسی نگفته است و تا به امروز این موضوع را مسخره میکند.»
این داستانها قطعاً ما را به نفس نفس زدن و خنده وادار کرد و امیدواریم درسهایی به ما داده باشد.
پس، چه کار کنیم. اگر شما گرفتار ساختن؟ خب، طبق آنچه خواندیم، شما یا بهانه میآورید، صادقانه رفتار میکنید، فرار میکنید یا فقط انگشتانتان را روی هم میزنید و به بهترینها امیدوار هستید. بزرگترین یادگیری در اینجا این است که هرگز اشتباهات خود را تکرار نکنیم و از اینکه در ملاء عام گرفتار شویم در امان بمانیم!
همچنین ببینید: 13 نشانه که او واقعاً شما را دوست دارد - حرکاتی که تقریباً همیشه از دست می دهیم